اگر به زندگی جانوران و آدمیان در گذشته های دور نگاهی زودگذر بیفکنیم مشاهده میکنیم که جانوران هزاران سال پیش با عصر ما هیچ فرقی نکردهاند. شیوهی زندگی آنان به همان وضعی است که 5 یا 10 سال قبل بوده است. اما آدمیان که در دورههای بیش از تاریخ برای شکار و دفاع خود از سنگ و چوب استفاده میکردند و همانند دیگر جانوران در بالای درختان یا درون غارها به سر میبردند به مرور و در دورههای مختلف تاریخی دگرگونیهای فراوانی در همهی جنبههای زندگی آنان پدید آمده است تا به جایی که امروزه به چنان پیشرفتهای شگفتانگیزی نائل شدهاند که در قرنهای گذشته به تصور کمتر کسی خطور میکرد. انسان عصر حاضر نهتنها از دورترین و دشوارترین نقطههای روی زمین آگاه است، بلکه از ژرفای اقیانوسها، اندرون کرهی زمین و تا حدودی از عظمت واوج کهکشانها نیز آگاهی یافته است. همهی این پیشرفتها مدیون آموزش و یادگیری است.
یادگیری عبارت است از: تغییر نسبتاً پایداری که بر اثر تجربه در تواناییهای بالقوهی فرد به وجود می آید. برای درک کامل این تعریف، لازم است اصطلاحات تغییر نسبتاً پایدار، توانایی بالقوه و تجربه شرح داده شود. منظور از تغییر نسبتاً «پایدار» تغییری است که کم و بیش دوام دارد نه تغییر موقتی و ناپایدار که در اثر عواملی مانند خستگی، مصرف دارو، عادت به تاریکی و … به وجود می آید. هدف از «توانایی بالقوه» عبارت است از توانایی که در فرد وجود دارد، اما هنوز ظاهر نشده است، مثلاً عدهای از ما این توانایی را داریم که خلبان ماهری شویم اما در حال حاضر نمیتوانیم خلبانی کنیم. در این مورد گفته میشود که توانایی ما برای هدایت یک هواپیما بالقوه است و هنوز به فعل در نیامده است. هدف از کاربرد کلمه ی «تجربه» این است که تنها تغییراتی را میتوان به عنوان یادگیری به حساب آورد که محصول تمرین باشند نه تغییراتی که در اثر رشد و بلوغ، مثل رشد قد و وزن به وجود می آیند.
شاید مهمترین سؤال هر معلم این باشد که چگونه میتوان یادگیری، به ویژه یادگیری مطالب درسی را مؤثرتر و پربارتر کرد؟
بسیاری از روان شناسان، یادگیری را در شرایط دقیق و
کنترلشده مطالعه کرده اند تا ماهیت یادگیری را بهتر کشف کنند و چگونگی بهبود
بخشیدن آن را دریابند. بدین ترتیب، بسیاری از عوامل مؤثر در یادگیری شناخته شده
است. آموزش به مجموعهی فعالیت هایی گفته می شود که معمولاً به یادگیری منجر
میگردد. این فعالیت ها به وسیلهی معلم و یادگیرنده تؤاماً انجام میشود، ولی در
تجزیه و تحلیل نهایی، یادگیری که نتیجه ی آموزش است به وسیلهی یادگیرنده صورت
میپذیرد؛ در واقع معلم، روش یادگیری را آموزش میدهد نه صرفاً موضوع درسی را.
موفقیت در امر آموزش به عواملی چون معلم، وسایل آموزشی و یادگیرنده و تعامل آنها با
یکدیگر مربوط است.
وجود تفاوتهای فردی دانشآموزان در ابعاد ذهنی، عاطفی، اجتماعی و حتی در
آموختههای قبلی و سایر عوامل مؤثر در یادگیری، غیرقابل تردید است. سن،هوش، تجربهی
اولیه، تمرکز داشتن، تصویر ذهنی داشتن، ارتباط دادن بین آموختهها، فاصله گذاشتن
بین یادگیریها، استراحت پس از یادگیری و کل خوانی از عوامل مؤثر در یاگیری بهتر و
فراموشی کمترمیباشند؛ ولی انگیزه ، اولین عنصر تشکیل دهندهی رفتار است و مهمترین
شرط یادگیری است. سؤال اساسی در این زمینه این است که ویژگیهای فرد در هر یک از
ابعاد چه ارتباطی با یکدیگر دارد؟ به عبارت دیگر دانش آموزان در چه شرایطی برای
یادگیری برانگیخته میشوند؟
روانشناسان کلیهی عواملی را که موجود زنده و از جمله انسان را به فعالیت
وا میدارد و او را به جهت خاصی سوق میدهد، انگیزه مینامند. پس میتوان گفت که
انگیزه جایگاه بسیار مهمی در زندگی موجود زنده دارد. زیرا اولین عنصر تشکیل دهندهی
رفتار است. انگیزه است که باعث میشود دانشآموزی ساعتها به مطالعهی روانشناسی
بپردازد و دانشآموز دیگری به ورزش یا هنر روی آورد و دیگری به فراگیری دروس ریاضی
بپردازد. انگیزه است که یکی را به کسب ثروت و دومی را به تحصیل علم و دانش وا می
دارد و دیگری را در جهت خدمت به مردم سوق میدهد. انگیزه(motive)، یعنی سبب، علت و
آنچه کسی را به کاری وادار میکند. انگیزه در حقیقت به چرایی رفتار اشاره دارد، به
عبارتی دیگر، انگیزه حالتهای درونی ارگانیزم است که انسان و به طور کلی موجود زنده
را به حرکت وا می دارد و رفتار وی را جهت میدهد و به سوی هدف خاصی هدایت میکند.
انگیزش(motivation)، یعنی حالتی که در اثر دخالت یک انگیزه به ارگانیزم دست می دهد.
کمبود موادغذایی بدن یا نیاز به غذا "انگیزه" و حالت یا احساس گرسنگی " انگیزش"
است. نیاز به آب در بدن "انگیزه" و احساس تشنگی" انگیزش" است. در این رابطه، تلاش
موجود زنده برای به دست آوردن غذا یا آب "رفتار" نامیده میشود.
انگیزش، مهمترین شرط یادگیری است. علاقه به یادگیری محصول عواملی است که به شخصیت و توانایی دانشآموز، ویژگیهای تکالیف، مشوقها و سایر عوامل محیطی مربوط است. دانشآموزان با انگیزه براحتی شناخته می شوند. آنها به یادگیری اشتیاق داشته، علاقهمند، کنجکاو، سختکوش و جدی هستند. این دانشآموزان براحتی موانع و مشکلات را از پیش پای خود برمیدارند، زمان بیشتری برای مطالعه و انجام تکالیف مدرسه صرف میکنند، مطالب بیشتری میآموزند و پس از پایان دوره ی دبیرستان به تحصیلات ادامه می دهند(اسکینر و بلمونت ،1993).
واژهی انگیزش ماهیتاً معنی عملی کمی دارد. سئوال مطرح این است که انگیزش چگونه به وجود میآید و چه تأثیری دارد؟ البته نمی توان انگیزش دانش آموز برای کسب موفقیت را مشاهده کرد، اما میتوان تکالیف، مشارکت روزانه در کلاس درس انتخاب فعالیتها و مطالعاتش را مشاهده کرد. روانشناسان، انگیزش را تغییر، عامل یا مفهومی فرض میکنند که میتوانند بعضی از رفتارها را تبیین کند؛ با وجود این، انگیزه قابل مشاهده نیست و یک سازهی فرضی تلقی میشود. انگیزش دانشآموز ممکن است هم از لحاظ شدت و هم از لحاظ جهت، متفاوت باشد. دو دانشآموز ممکن است برای بازیهای رایانهای برانگیخته شوند، اما یکی از آنها نسبت به دیگری با شدت بیشتری برانگیخته است.
همان طور که معلمان برای ارتقای انگیزش درونی دانشآموزان در یادگیری موضوعات درسی آنها تلاش میکنند، باید به مشوقهای یادگیری آنها نیز توجه کنند. به عبارت دیگر، هر موضوعی به طور ذاتی برای دانشآموزان جالب نیست و باید برای انجام دادن کارهای دشوار که تسلط بر آنها ضروری است برانگیخته شوند. پس انگیزش، مهمترین شرط یادگیری است. علاقه به یادگیری محصول عواملی است که به شخصیت و توانایی دانشآموز، ویژگیهای تکالیف، مشوقها و سایر عوامل محیطی مربوط است.
استفاده از مشوقهای زیر میتواند به این امر کمک کند:
1- انتظارات مشخص از دانشآموزان: دانشآموزان به دانستن دقیق آنچه که از آنها انتظار می رود نیازمندند. فراگیران باید بدانند چگونه ارزیابی می شوند و موفقیت آنها چه پیامدهایی دارد.
2- صراحت بازخورد: شرط بسیار مهم دیگر در ایجاد انگیزش این است که بازخورد باید مستقیماً به عملکرد دانشآموز مربوط باشد و تا حد امکان بعد از عملکرد دانشآموز روی دهد.
3- فوریت در بازخورد: بازخورد سریع به پاسخ نیز بسیار مهم است. اگر دانشآموز امتحانی در روز اول هفته داده باشد و تا آخر هفته، هیچ بازخوردی در آن مورد دریافت نکند، به احتمال زیاد از ارزش اطلاعاتی و انگیزشی بازخورد کاسته خواهد شد.
4- فراوانی ارزشیابی، بازخورد و پاداش: بازخوردها و پاداشها باید به طور مداوم در جهت نگهداری بهتر تلاش به دانشآموزان ارائه شوند.
5- حمایت از تبادل اندیشه در محیطی امن: محیط امن از جهت یادگیری محیطی است که در آن، اشتباه جایز شمرده و پاسخهای ناتمام نیز پذیرفته میشود. در کلاسی که مهارت های تفکر آموزش داده میشود تمام دانش آموزان به اشکال مختلف در فعالیتهای کلاسی شرکت میکنند و کمتر دانشآموزی احساس خجالت یا ترس می کند.
6- پاداش دادن به تلاش و پیشرفت: همانطور که از نظریههای اسناد برمیآید، بازخوردهای کلاس درس باید بر تلاش متمرکز باشد نه بر توانایی دانشآموزان. در این شرایط باید انتظار پیشرفت بیشتری داشت و به موفقیت دانشآموز امیدوار بود.
7- فراهم آوردن قابلیت پیشبینی برای دانشآموزان: کلاس درس باید شرایطی فراهم کند که دانش آموزان بتوانند رویدادها و نتایج فعالیتهای خودشان را تا حدودی پیشبینی کنند. هرقدر شرایط، غیرقابل پیش بینی و رویهها نامشخص باشد، از میزان برانگیختگی دانشآموزان کاسته می شود و دانش آموزان احساس عدم امنیت و اضطراب بیشتری میکنند.
منابع:
1) پارسا، محمد. 1374، روانشناسی یادگیری بر بنیاد نظریه ها، انتشارات سخن.
2) روان شناسی سال سوم نظام جدید متوسطه، رشتهی ادبیات و علوم انسانی،سال انتشار
1378.
3) کدیور، پروین. 1379،روانشناسی تربیتی،انتشارات سمت، تهران.
4) Skinner, E.A. and M.J. Belmont (1993),"Motivation in the Classroom"
Reciprocal Effects of Teacher Behavior and Student Engagement Across the school
Year", Journal of Education Psychology, Vol 5, No.4.
5) Slavin, R.E. (1994), Educational Psychology: Theory and Practice ,
Boston,M.A: Allyn and Bacon.
6) Sulivan, H.S. (1953), The Interpersonal Theory of Psychiatry, New York:
Norton.
7) Atkinson, J.W. (1964), An Introduction to Motivation, N.J.: Van Nostrand
8) Lepper, M.R. (1985), Microcomputers in Education: Motivational and Social
Issues", American Psychologist, No. 40.
مارینا دانغیان
کارشناس ارشد تربیتبدنی و علوم ورزشی (رفتار حرکتی)