این
سرزمین را مزدا اهورا بپایاد از خشکسالی و یار بد و دروغ «داریوش بزرگ
سنگ نبشته پارسه شهر»
تاریخچه نوروز باستانی لزوماً درخور تقسیم به دو بخش است:
الف) نوروز باستانی تاریخی
ب) نوروز باستانی اساطیری
الف) نوروز باستانی تاریخی:
برای نخستین بار در تاریخ جامعه کل بشری در بین ملت های جهان باستان، از جشن
نوروزی در جامعه سومریان یاد میگردد و این قوم نامدار و متمدن تاریخ دنیای باستان
بنا به گزارش مشیرالدوله پیرنیا و ساموئل کریمر کاسان، ساکن کرانه دریای کاسان بین
هزاره پنجم تا چهارم پیش از زایچه مسیح در نخستین مهاجرت خود ازکرانههای دریای
کاسان (دریای گیلان) به سرزمین میان رودان (بین النهرین) مهاجرت کردهاند و همزمان
با تمدن کهن سومری هم ارز تمدن مصرباستان نخستین نهاد تمدّن را درجامعه کل بشری
بنیانگزاری کردند.
به پندار من، وجود واژههای گیلکی و کاسی وپارسی همچون گودر که در زبان سومری گود
خوانده میشود و واژه أ – EAU تالشی- سومری و واژههای پارسی همچون شب ره (نگهبان)
و اوتان = هوتن =خوب تن که در عین حال نام یکی از هفت تن اعضای شورای براندازی
پادشاهی گئوماته به وسیله داریوش بزرگ در دهم مهر ۵۲۲ پ. م است، دلیل روشنی برای
اثبات دکترین مشیرالدوله پیرنیا و ساموئل کریمر مبنی بر مهاجرت سومریان از کرانه
دریای کاسان (دریای گیلان) به سرزمین میان رودان است.
در این باره، به جدول زیر توجه فرمائید که جدول تشابه واژههای گیلکی با سومری است:
سومری گیلکی- تالشی- پارسی امروز
گود =گودر= گاو نر خردسال
نه نه= نه نه= مادر، مادر بزرگ
زاک زاک= زوا =فرزند اعم از نرینه و مادینه
اُ EAU =اُ EAU =آب
رو ROU = رو= رودخانه
مِشن = پرنده مِش= تالشی مگس
ساگ =ساج= کاکُل جلوی موی سر
گیم =گیشه= عروسک
گال= دروازه= گاله گشاد
گامش =گومش= گامیش= گاومیش
شی CHE =نمی که صبحگاهان برروی ساقههای برنج مینشیند، شبنم
کهنترین سند از برگزاری جشن نوروز تاریخی
۱- از دوره پادشاهی سومریان در شهر اوروک، مربوط به نیمه دوم هزاره پنجم پ. م
تا دهههای نخست هزاره چهارم پ. م کهنترین سند تاریخی گلدان پایه داری است ساخته
از سنگ مرمر با بلندای ۹۰ سانتیمتر که کلیه سطوح جانبی آن گلدان آراسته به نقش
هائی است نمایانگر و نمودار جشن نوروزی زیرعنوان «جشن بهار» که دراین نقشها
پیشکشهایی چون گاو و سبزیجات با نقش یک مرد روحانی که به صورت سنت مذهبی عریان و
درحال پیشکش سبدی بزرگ پر از انواع میوههای نوبرانه در دست به سوی ایزدبانو، که
احتمالاً ایزدبانوی اینانا باشد، روان است.
بر اهمیت جشن نوروزی ومراسم این جشن بر دیواره های کاخ شاهان
هخامنشی تاکید شده است
پشت سر این مرد روحانی عریان و نقش پاها و دامان بلند، شخصی دیده میشود و همچنین
حمل تنپوش منگوله دار شخص مورد اشاره به وسیله یک خدمتگزار، مشاهده میگردد که به
نظر میرسد این مرد شاه بابل است و دراین اثر ارزنده تاریخی و هنری، روحانیان عریان
دیگری نیز با سرهای تراشیده درحال آوردن پیشکش ظرف هایی پر از هدایا و کوزههای
شراب و تعدادی بره گوسفند و میش دیده میشوند، درحالی که نقشهایی از گندم و غذا
نیز به عنوان پیشکش به ایزدبانوی اینانا در بدنه این گلدان به تصویر کشانده
شدهاند.
در بخش زیرین این گلدان قوچها و میشهایی درحال گذر از کنار درختان خرما که در دو
بازوی رودی روییده شدهاند، نیز تزیین یافته است و مراسم نوروزی نقش شده دراین
گلدان در سدههای بعد در بابل به عنوان جشن نوروزی آکی تو (akittu) برگزار میشد.
کهنگی این گلدان از سوی صاحب کتاب بین النهرین و ایران باستان بین ۳۱۰۰ -۳۲۰۰ پ. م
تخمین زده شده است. گلدان نماد جشن نوروزی به نظر میرسد که هر ساله در مراسم جشن
نوروزی به وسیله کاهنان شهر اوروک به معرض نمایش گذاشته میشد.
ازاین رو با توجه به این اثر باستانی با تطبیق این اثر با مراسم جشن نوروزی درسال
های پایان سده ششم پ. م که داریوش بزرگ این مراسم نوروزی را در دیوارههای کاخ خود
درپارسه شهر به تصویر کشانده، میتوان ادعا کرد که مراسم نوروزی در دوره شاهان
هخامنشی دنباله جشن نوروزی نیاکان سومری آنان، نخستین مهاجران از کرانه دریای کاسان
(دریای گیلان) به سرزمین میان رودان است.
برگزاری جشن نوروزی بهار در شهرهای اوروک و اور و بابل و آشور برخلاف جشن نوروزی
ایرانیان در دوران هخامنشی درشهرهای پس آرکادریچ (پاسارکاد) و پارسه شهر (تخت
جمشید) از جنبه مذهبی برخوردار بود، درحالی که جشن نوروز از سال ۵۳۷ پ. م به بعد در
دوران هخامنشی منحصراً جنبه ملی داشت، زیرا در مراسم نوروزی نقوش پارسیان و
نمایندگان بیست و هشتگانه ملل تابع هخامنشیان در پارسه شهر (تخت جمشید) از وجود مغ
یا مجمر آتش شعله ور اثری نمییابیم.
لازم به توضیح است که این جشن بهاری در دوران پس از حکومت شاهان شهر اوروک در شهر
اور، پایتخت ثانوی شاهان سومری، به عنوان جشن آکی تو AKITTU درنیمه دوم هزاره چهارم
پ. م برگزار میگردید.
۲- به حکایت دومین سند تاریخی از مراسم جشن نوروزی، نقشی بر بخشی از گلدان سفالین
شکستهای نیز که نشانگر مراسمی از جشن نوروزی است، دیده میشود.
ظاهراً جشن نوروزی در این دوران نیز به صورت جشنی ملی – مذهبی
در آستانه سال نو و در دهه نخست اولین ماه بهار در نیمه دوم هزاره چهارم پ. م با
شکوه و جلال برگزار میشد و پس از آن به حکایت لوحه ششم از لوحههای هفتگانه بابلی،
نامور به لوحه آفرینش عید نوروز، در نخستین روز فروردین به وسیله کاهنان بابلی با
حضور پادشاهان بابل درنیمه دوم هزاره سوم پیش از زایچه مسیح در شهر بابل بر پا
میگشت.
این جشن نیز جشنی مذهبی –ملی بود؛ درچنین روزی جشن نوروزی با تشریفات چشمگیر به
وسیله کاهنان بابلی با حضور مردم با نواختن چنگ برگزار میگردید و در این روز، سرود
حماسه آفرینش را کاهنان بابلی به ویژه در پرستشگاه آساگیلا به آواز میخواندند.
همچنین گزارش هایی در دست است که در سال ۷۲۸ پ. م تیگلات پیله سر سوم پادشاه آشور،
در مراسم جشن نوروزی در شهر بابل به انگیزه اینکه خود را شاه بابل نیز بشناساند،
طبق سنت مذهبی متداول در این مورد دست تندیس بعل خدای بزرگ بابلیان را در پرستشگاه
آساگیلا به دست گرفت و ازطریق گزینش خودخوانده با لقب «پولو» POLO خود را شاه بابل
خواند.
و همچنین در مراسم جشن نوروزی برگزار شده در سال ۵۳۸ پ. م کبوجی فرزند مهتر کوروش
بزرگ و شاه بابل که در آن زمان شاه دست نشانده پدر نامدارش کوروش بزرگ بود نیز در
پرستشگاه بِل (BEL ) به همان ترتیب سنتی دست تندیس بل را گرفت تا بدین گونه
رسماً و سنتاً خود را شاه برگزیده کشور بابل از سوی خدای بل یا بعل به مردم عوام
کشور بابل بشناساند.
لازم به یادآوری است که از حماسه آفرینش در تورات کتاب مقدس یهودان و همچنین قرآن
کریم، کتاب مقدس مسلمانان، نیز یاد شده است.
به حکایت لوحههای یافت شده در بابل مربوط به دوران پادشاهی نابونید شاه بابل که
همدوره کورش بزرگ شاه هخامنشی بود، بابلیان نابونید را که مدتی کوتاه ستایش خدای
سین (خدای ماه) یعنی پرستش خدای شهر حران HARRAN را جایگزین مراسم جشن نوروزی کرده
بود، شاه بابل را به سختی نکوهش کردند و او را در این رابطه مورد سرزنش قرار دادند؛
پس از فتح بابل به وسیله کوروش بزرگ در سال ۵۳۹ پ. م نیز استقرار مجدد آئین نوروزی
را از شاه پارس خواستار گردیدند.
کوروش بزرگ در مقام دلجوئی از مردم بابل فرمان داد تا دردهه نخست ماه بهار سال ۵۳۸
پ. م باردیگر مراسم نوروزی در شهر بابل با همان تشریفات سنتی برگزار گردد.
به همین دلیل، پس از گشودن قفل درب پرستشگاه آساگیلا به وسیله
کاهن ارشد آن معبد در نخستین روز از اولین ماه بهار سال ۵۳۸ پ. م که عملکرد به این
بازگشایی از اختیارات ویژه کاهن ارشد آساگیلا به شمار میرفت، در پرستشگاه آساگیلا
طبق سنت های پیشین در نخستین روز نوروز سال ۵۳۸ پ. م در شهر بابل مراسم جشن نوروزی
را که در لوحه ششم بازمانده از آن دوران به نام زِگموگ (zegmog) خوانده میشد با
حضور کاهن ارشد آساگیلا و مردم بابل با شکوه و تشریفاتی برازنده، بار دیگر به فرمان
کوروش بزرگ در پرستشگاه آساگیلا برگزار کردند.
در دومین روز مراسم نوروزی مردی روحانی که پیشه او خواندن سرود مذهبی بود و شَمشَمو
خوانده میشد، پیش از سرزدن آفتاب در رود فرات به انگیزه پلیدی زدائی از وجود خود
به شستشوی تن خویش می پرداخت و ضمن استدعای جلب مراحم ایزدی از بعل، خدای بزرگ
بابل، برای مردم بابل اذن حضور دیگر کاهنان را در برگزاری آئین نوروزی به معبد
آساگیلا از بعل خواستار میشد.
در سومین روز نوروز دو پیکره چوبی کوچک از پیش ساخته شده به وسیله نجاران به عنوان
نماد اهریمن و شیطان خوانده میشد، در معبد آساگیلا با سنگ های گرانبها آراسته و تن
پوشی از پارچه سرخ که ظاهراً رنگ سرخ علامت خشم خدایان به نماد اهریمنی بود، آراسته
میشد.
در چهارمین روز نوروزی در سحرگاهان، مراسم نیایش مُردوک و همسرش ایزد بانوی نین لیل
و خواندن سرود حماسه آفرینش به وسیله کاهن شش گلو ظاهراً در حضور حاضران انجام
میگردید.
پنجمین روز نوروزی به شستن درب و دیوار پرستشگاه آساگیلا با آب رود دجله به وسیله
ششگلو کاهن ارشد آساگیلا ویژگی داشت و سپس ششگلوی کاهن گوسفندی را قربانی کرده و سر
گوسفند به وسیله یکی از کاهنان پرستشگاه آساگیلا را در پهنه رود فرات یا رود دجله
رها میکردند تا گناهانی را که کاهنان در سال کهنه مرتکب شده بودند آب روان رود
همراه با سر گوسفند با خود ببرد و نابود سازد تا کاهنان بزهکار در نزد خدایان
آمرزیده شوند.
این رسم نوروزی یادآور عملی است که امروز در سیزده فروردین سال جدید، مردم دانههای
گندم سبزشده سفره هفت سین نوروزی را به انگیزه دورکردن هرگونه پلیدی از خود و
خاندان خویش در سال نو در آب رودخانه رها میکنند.
در این هنگام عبادتگاه نِبو پسر مردوک زیر نظارت کاهن بزرگ معبد آساگیلا با چادری
آبی رنگ و زربفت پوشانده میشد.
در عصر روز پنجم شاه بابل در پرستشگاه آساگیلا حضور مییافت و نمادهای پادشاهی از
قبیل عصا و حلقه و گرز را به روحانی ششگلو تسلیم میکرد تا کاهن ششگلو به عنوان
رابط بین نماد سلطنت و حکومت با مردوک، نمادهای پادشاهی را به مردوک خدای بزرگ
تسلیم کرده، آنگاه کاهن ششگلو در حضور تندیس بعل دیگر خدای مردم بابل و بعنوان
تنبیه سیلی محکمی به بناگوش شاه بابل میزد و گوش شاه را میکشید و به شاه بابل
فرمان میداد که در مقابل تندیس بعل زانو بزند و با کمال فروتنی، عاجزانه و
ملتمسانه، اظهارکند: «ای خداوند همه کشورها…. من بیگناهم. آئین و مقررات مذهبی
را از یاد نبردم. به گونه ملت خود سیلی نزدم و آنها را تحقیر نکردم و نگاهبان کشور
بابل و حصارهای آن بودم… الخ.»
دراین هنگام کاهن ششگلو به نمایندگی از خدای بعل طی بیاناتی وی را به مراحم ایزدی و
بقای تخت شاهی و نابودی دشمنانش امیدوار می ساخت و بار دیگر نمادهای پادشاهی را که
از شاه بابل ستانده، در پیشگاه بعل قرارداده بود، به شاه بابل ضمن زدن سیلی محکم
دیگری به صورت او نمادهای پادشاهی را به شاه بابل بازپس میداد.
اگر شدت ضربه سیلی به وسیله کاهن ششگلو به صورت شاه موجب جاری شدن اشک از دیدگان
شاه بابل میشد، این اشک نشانهای از تجلی و انعکاس رافت و بخشش بعل، خدای بزرگ
بابل، نسبت به گناهان شاه بابل و اظهار عنایت و عطوفت بعل به شاه منفعل بابل به
شمار میرفت.
کاهن ششگلو در حضور تندیس بعل دیگر خدای مردم بابل و بعنوان تنبیه سیلی محکمی به
بناگوش شاه بابل میزد و گوش شاه را میکشید و به شاه بابل فرمان میداد که در
مقابل تندیس بعل زانو بزند و با کمال فروتنی، عاجزانه و ملتمسانه، اظهارکند: «ای
خداوند همه کشورها…. من بیگناهم. آئین و مقررات مذهبی را از یاد نبردم. به گونه
ملت خود سیلی نزدم و آنها را تحقیر نکردم و نگاهبان کشور بابل و حصارهای آن
بودم… الخ.»
درغیراین صورت، جاری نشدن اشک از چشم شاه سیلی خورده از کاهن ششگلو نشانه خشم و
نارضایی بعل نسبت به شاه بابل و سقوط بیچون و چرای تخت پادشاهی او در آینده نزدیک
تلقی میشد.
درجمع بندی، مراسم مذکور نشانگر دو واقعیت ملموس بود: نخست اینکه قدرت مقام سلطنت
منحصراً ناشی از عنایات بعل خدای بزرگ بابلیان بوده است.
دوم اینکه روحانیان درعهد پادشاهی بابل همچون پیامبران، واسطه بیچون و چرای
روحانیان بین مردم و خدایان بزرگ بابل بشمار میرفتند و در نهایت در همین روز،
یعنی روز ششم نوروز، در مراسم دیگری با حضور شاه بابل به عنوان قربانی گاومیشی در
تودهای بزرگ از نی آتش گرفته، افکنده میشد.
تنها موردی که از مراسم ششمین روز جشن نوروزی از لوحههای آفرینش درمی یابیم آن است
که شاه بابل در مراسم بعدی که شب روز ششم از مراسم نوروزی برگزار میشد، سر دو
پیکره چوبی کوچک نماد اهریمنی و شیطانی آراسته شده با سنگ های گرانبها که در روز
سوم جشن های نوروزی به وسیله نجاران ساخته و تدارک شده بود، به وسیله شاه بابل از
تن جدا و به آتش فروزان افکنده میشد.
از مراسم جشن نوروزی روزهای هفتم و هشتم به علت ناخوانا بودن بخشی از لوحههای
ششگانه به نام لوحه آفرینش آگاه نیستیم، ولی در روز نهم جشن نوروزی که پایان روز
شرکت شاه بابل در این بخش از مراسم دوازده روزه جشن نوروزی در بابل به شمار می رفت
شاه بابل در معبد آساگیلا حضور می یافت و با گرفتن دست تندیس خدای بزرگ مردوک تنفیذ
ادامه مقام شاهی خود را در آینده ملتمسانه ازمردوک خواستار میشد.
سپس در ادامه مراسم جشن نوروزی مردوک در راس دیگر خدایان و ایزدبانوان به وسیله شاه
بابل در یکی از خیابانهای بابل به صورت نمایشی با حضور مردم زانو زده، تماشاگر
بابل بسوی بیت آکی تو که درباغی وسیع پر از گل و سبزه قرارداشت، حرکت داده میشد.
پس از اینکه این موکب بزرگ از خیابان ویژهای درشهر بابل از کنار مردم زانو زده،
درحال نیایش به خدایان گذر می کرد، درحالی که بوی خوش بخورها و سرودها و نواهای
موسیقی همراه این موکب عظیم مترنّم بود، از دروازه ایشتار دیگر خدای بزرگ درکنار
دیگر خدایان کشور که از سراسر کشور به عنوان میهمان جشن نوروزی به شهر بابل آمده
بودند، از شهر بابل خارج شده و پس از سفرکوتاهی بر روی رود فرات این موکب بزرگ به
جایگاهی به نام «بیت اکی تو» که معبدی پر از گل وگیاه و دروسط باغی بزرگ قرارداشت،
میرسید و پس از پایان این مراسم که ازجزئیات آن بعلت ناخوانا بودن لوحههای
هفتگانه آگاهی نداریم، خدایان همراه شاه بابل مدت سه روز در پرستشگاه «بیت اکی تو»
به عنوان میهمان سپری میکردند و سپس در روز یازدهم جشن نوروز درماه نیسان خدایان
میهمان به پرستشگاه آساگیلا بازگردانده میشدند تا مجمع خدایان در پرستشگاه آساگیلا
سرنوشت کره زمین را در سال جدید تعیین نمایند.
پایان جشن مراسم نوروزی با ضیافت بزرگی همراه با موسیقی و دعا پایان مییافت و روز
دوازدهم نوروز، تندیس همه خدایانی که از دیگر شهرهای بابل بعنوان میهمان به
پرستشگاه آساگیلا حمل شده بودند، با کاهنان ویژه همان خدایان به پرستشگاههای
شهرهای خود بازمی گشتند.
بالاخره در پایان کار بازگشت شاه بابل به کاخ شاهی مراسم دوازده روزه جشن های
نوروزی به پایان میرسید.
به طوری که در سطور پیشین از آن یادکردهام، تیگلات پیله سر
پادشاه آشور و کبوجی (درآن زمان) شاه دست نشانده بابل برای تنفیذ شاهی خود طبق سنت
های مذهبی در مقابل تندیس مردوک و گرفتن دست آن تندیس با توسل به این امر نمایشی
تنفیذ حکومت خود را به انگیزه جلب اطاعت بیچون و چرای مردم ناآگاه و ساده لوح برای
ادامه حکومت خودکامه و مستبدانه خویش مبادرت ورزیدند، تا برای جلب اطاعت مردم از
تقدس و لازم الاجراء بودن فرمان های شاهانه پادشاهی خود را ناشی از مراحم مردوک
خدای بزرگ بابل به شمار آورند، و از سه روز دیگر جشن نوروزی یعنی روزهای دهم تا
دوازدهم بعلت ناخوانا بودن لوحههای آفرینش آگاهی بیشتری نداریم.
تشریفات چشمگیر مذهبی و غیر مذهبی ازجمله شرکت توام با تواضع و فروتنی و خاکساری
نخستین دولتمرد یعنی شاه بابل در پیشگاه خدایان بزرگی همچون مردوک و بعل و دیگر
مراسم مهم و چشمگیر مذهبی در نوروز باستانی برخاسته از کرانه دریای کاسان (دریای
گیلان) نمادی مسلّم از احترام ملل دنیای باستان به جشن نوروزی جاودانه برخاسته از
میهن عزیز ما ایران از سوی دیگر ملل متمدن در روزگاران گذشته است.
از این تاریخ به بعد این جشن سومری برخاسته از کرانههای دریای کاسان در شهر پس
آرکادریش یا پاسارکاد پایتخت کورش بزرگ و سپس از سال ۵۳۸ پ. م به دستور فرزندش کبو
جی ی در شهر پاسارکادریش و بعد از آن در سال ۵۲۱ پ. م به وسیله داریوش بزرگ و دیگر
شاهان هخامنشی جشن نوروزی باتشریفات چشمگیر در پارسه شهر (تخت جمشید) به صورت
غیرمذهبی و منحصراً به صورت یک نماد ملی برپا میگشت.
ما ایرانیان اهمیت جشن نوروزی و مراسم چشمگیر این جشن را بدون حضور نماینده آئین
مزدیسنا یعنی مغان از نقشهای کنده کاری شده بردیوارهای سنگی کاخ شاهان هخامنشی
مشاهده میکنیم، درحالی که پیکره نمایندگان بیست و هشت تن از ملل تابع دولت هخامنشی
را با دردست داشتن پیشکشهای گونه گونی درحال حرکت به سوی داریوش برزگ شاه هخامنشی
برای تقدیم پیشکشهای نوروزی با سرپرستی یک مرد هخامنشی را به تصویرکشاندهاند.
لازم به توضیح است که از دیدگاه اینجانب، نگارنده این رساله، جشن نوروزی در ایران
باستان علیرغم جشنهای نوروزی سومری و بابلی به صورت جشنی ملی ولی غیر مذهبی در
نخستین دهه روزهای بهارازسال ۵۳۷ پ. م همه ساله در نخستین روزهای بهار برگزار میشد
زیرا در مراسم جشن نوروزی نقش بسته بر دیوارهای کاخ شاهان هخامنشی در پارسه شهر
(تخت جمشید) دراین مراسم در تصویرگری دیوارهای کاخ پارسه شهر (تخت جمشید) اثری از
وجود مغان یا مجمر آتش مقدس مزدیسنایی در مراسم جشن نوروزی دیده نمیشود.
در تایید پندار من مری بویس، زردشتشناس نامور بریتانیایی، نیز با دودلی بدون ارائه
هرگونه مستند وحتی قرینهای گزارش میدهد «ایرانیان…. جشن بهاری خود را به صورت
جشن سال نو به نام نواسرادِه برگزار کرده چنین عیدی را جشن گرفته با روزهای شادی و
سرور غیردینی احتمالاً متعلق به زمان پیش از گرویدن به کیش زردشت در باختر ایران
است… الخ»
علامه دهخدا نیز گزارش میدهد که ایرانیان باستان جشن نوروزی را به نام جشن
فروردگان جشن میگرفتند
منشاء جشن نوروزی از ابتکارات قوم کاس مهاجران به سرزمین میان رودان بود که
پارسیان نیز از نوادگان سومریان مهاجران از کرانه دریای کاسان بشمار میآیند.
دراین رابطه بنابه گزارش استرابو مورخ یونانی نیمه دوّم سده یکم پ. م که درکتاب
جغرافیای تاریخی خویش پارسیان را پرهیسی یا ساکنان کرانه سرزمین آب کنار یا سرزمین
خیس و نم دار (دریای کاسان) خوانده پندار پژوهشگرانه مرا درکنار دیگر دلایل عنوان
شده در این راستا تأیید میکند، و دلیل من برای اثبات این دکتر ین که جشن نوروز پیش
از کورش بزرگ در ایران مرسوم نبود، این است که در متن گاثاها، کهنترین سند آئین
مزدیسنا و همچنین در اوستای کهن از جشن نوروزی نام و نشانی نمییابیم و برای اثبات
این امر که بر پا کردن جشن نوروزی در دوران شاهی ایلامیان و ماردان و مادان اقوام
تاریخ ساز و نامدار در ایران باستان مرسوم و متداول بوده است یاخیر، هیچ گونه سند و
دلیلی در دست نداریم و جالب توجه این است که هردوت، پدر تاریخ که در دوره هخامنشی
میزیست (۴۸۵- ۴۳۵ پ. م) نیز از جشن نوروزی در کتاب خود به نام کتاب تواریخ یادی
نکرده است و از جشن نوروزی منحصرا در منابع پهلوی منابع جدیدتر از دوران هخامنشیان
در دوران پادشاهی ساسانیان یعنی بن دهشن یاد شده است که ایرانیان این جشن را به نام
جشن بهاری باشکوه و جلال هر چه تمامتر در نخستین ده روز از ماه نخست بهار بویژه در
دوره پادشاهی ساسانیان برگزار مینمودند.
علامه دهخدا نیز گزارش میدهد که ایرانیان باستان جشن نوروزی را به نام جشن
فروردگان جشن میگرفتند و آن دانشمند میافزاید که در دوره هخامنشی و اشکانی از
مراسم نوروزی آگاهی دقیقی در دست نیست که البته این پندار در مورد مراسم نوروزی در
دوره هخامنشی با توجه به وجود سنگ نگارههای دیوارهای کاخ شاهان هخامنشی پندار
مردودی است.
ولی در دوره شاهی سلسله از مادر ایرانی ۱۹۶ ساله سلوکیان و همچنین سلسله شاهی ۳۷۵
اشکانیان برعکس سلسله پادشاهی ساسانیان هیچگونه آگاهی از مراسم نوروزی گزارش نشده
است و اما در عصر ساسانیان بنا به گزارش کتابهای نوروزنامه و المحاسن و الاضداد و
گزارش ابوریحان بیرونی وکتابهای آثارالباقیه عن قرون الخالیه، معجم البلدان، بلوغ
الارب مراسم جشن نوروز اجمالاً بدین ترتیب بود:
جشن فروردگان یا جشن نوروزی که درنخستین روز اولین ماه بهار برگزار میشد و روز
شادی بزرگان بشمار میرفت در بامداد نخستین روز نوروز شاه ساسانی تنپوشی از برد
یمانی آراسته به زیورهای شاهی دربرکرده و به دربار شاهی قدم میگذاشت «و موبدان
موبد با جامی زرین پر از میو انگشتری و درم ودرهمی و دیناری شاهانه و شمشیر و تیر و
کمان و دوات و قلم و اسبی و غلامی خوبروی شاه را به زبان پارسی ستایش مینمود».
سپس بنا به گزارش نوروزنامه درحضور بزرگان دولت موبدان موبد خطاب به شاه ساسانی
میگفت «شاها به جشن فروردین و ماه فروردین آزادی و گزین به روان و دین کیان سروش
آورد تورا دانائی و بینائی به کاردانی دیرزی با خوی هژبر و شادباش برتخت زرین انوشه
خور (نوش) به جام جمشید به رسم نیاکان در همت بلند و نیکوکاری و ورزش و داد و راستی
نگاهدار سرت سبز باد…. اسبت کامکار و بازت گیرا و خجسته بشکار و کارت راست چون
تیر کشوری بگیری نو برتخت بادرهم و دینار به پیشگاهت هنری و دانا گرامی و درم خوار
سرایت آباد و زندگانیت بسیار و سپس جامی به شاه میداد و دینار و درهم در پیش تخت
شاهانه مینهاد…. در هر نوروز شاه ساسانی شیروپنیر تازه مینوشید.
منشاء جشن نوروزی از ابتکارات قوم کاس مهاجران به
سرزمین میان رودان بود که پارسیان نیز از نوادگان سومریان مهاجران از کرانه دریای
کاسان بشمار میآیند.
سپس بنا به گزارش کتاب المحاسن والاضداد به روایت جاحظ بصری «چون نوروز به شنبه
میافتاد پادشاه میفرمود که از رئیس یهودیان چهارهزار درهم بستانند وکسی سبب این
کار را نمیدانست جز اینکه این رسم بین ملوک جاری شده مانند «گزیت» گردیده بود در
صحن دارالملک دوازده ستون از خشت خام بر پا می شد که بر ستونی گندم و بر ستونی جو و
بر ستونی برنج، بر ستونی باقلا، بر ستونی کاجیله، بر ستونی ذرت، بر ستونی لوبیا، بر
ستونی نخود، بر ستونی کنجد، بر ستونی ماش میکاشتند و اینها را نمیچیدند مگر به
غنا و ترنم و لهو. در ششمین روز نوروز این حبوب را میکندند، به میمنت در مجلس
میپراکندند…. و شاهنشاه به نظر کردن به دانههای جو به ویژه تبرک میجست.»
بنا به گزارش ابوریحان بیرونی در کتاب آثار الباقیه عن
القرون الخالیه آئین پادشاهان در بار عام شاهانه پنج روز اول فروردین بدین ترتیب
بود:
روز نخست نوروز آگاهی دادن به مردم برای احسان به آنان، روز دوم بارعام دهگانان و
مغان– مردمی که از حیث طبقه بالاتراز طبقه عامه مردم بودند- روزسوم بارعام ویژه
موبدان بزرگ و اسواران، روز چهارم بارعام افراد خاندان و نزدیکان و خواص خود، روز
پنجم بار عام برای فرزندان و خویشان و دادن انعام (عیدی) به هریک از آنان درخور
رتبت و مقام آن، روز ششم بار عام در مقام رسیدگی به حقوق مردم و پس ازآن مراسم
نوروز به شخص شاه ویژگی داشت و دراین روز دیگر هیچ کس جز ندیمان و اهل انس و
شایستگان خلوت به نزد او راهی نداشتند. همچنین در ایام نوروز خنیاگران خاص به
هنرنمایی در خدمت شاه میپرداختند. در بامداد نوروز مردم به یکدیگر آب میپاشیدند و
شکر پیشکش میدادند. در روزگار ساسانیان بنا به گزارش صاحب کتاب التّاج مالیات های
کشوردر نوروز تنظیم و ارائه میشد و همچنین درشب نوروز آتش برمی افروختند و این رسم
تا زمان عباسیان در سرزمین میان رودان نیز ادامه یافت.
جشن نوروزی در دوران خلفای راشدین و اموی
خلفاء (راشدین) به آئین نوروزی اعتنایی نداشتند، ولی بعدها خلفای اموی برای افزودن
درآمد خود (پذیرش) پیشکشهای نوروزی را از نو معمول داشتند.
بنی امیه هدیه در عید نوروز را بر مردم ایران تحمیل میکردند که در زمان (خلافت)
معاویه مقدار آن به پنج تا ده میلیون درهم بالغ میشد و امیران ایشان برای جلب
منافع خود مردم را به اعطای تحف دعوت میکردند.
نخستین کسی که در اسلام هدایای نوروزی را به جشن مهرگان رواج داد حجاج بن یوسف
(ثقفی) بود.
اندکی بعد، این رسم نیز از طرف عمربن عبدالعزیز (خلیفه از خاندان بنی امیه) به
عنوان گران آمدن اهداء نجف برمردم منسوخ گردید، ولی در تمام این مدت ایرانیان مراسم
جشن نوروز را بر پا می داشتند. درنتیجه ظهور ابو مسلم خراسانی و روی کار آمدن خلافت
عباسی و نفوذ برمکیان ودیگر وزراء ایرانی به تشکیل سلسلههای طاهریان و صفاریان
جشنهای ایرانی (ازجمله) آئین باستانی نوروز دوباره رونق یافتند.
درنتیجه ظهور ابو مسلم خراسانی و روی کار آمدن خلافت عباسی و نفوذ برمکیان ودیگر
وزراء ایرانی به تشکیل سلسلههای طاهریان و صفاریان جشنهای ایرانی (ازجمله) آئین
باستانی نوروز دوباره رونق یافتند.
شاعران درباره بزرگان و دولتمردان به سرودن قصاید میپرداختند و نویسندگان ماننده
حمزه اصفهانی «مولف اشعار السائره فی النبروز والمهرجان» آنها را مدوّن ساختند.
آثار و قرائنی در دست است که پس از اسلام همواره جشن نوروز برپا می شد و مراسم آن
با تصرفاتی و تغییراتی از عهدی به عهدی دیگر منتقل گردیده است تا زمان حاضر.
ب) نوروز باستانی از دیدگاه اساطیری:
در متون مذهبی آئین مزدیسنایی از جمله در متن گاثاها باستانیترین سرود زردشت و در
بعض دیگر از متون مزدیسنایی و درکتاب مذهبی هندیان برادران آریایی ما ایرانیان یعنی
کتاب ودا و همچنین در کتاب تواریخ نوشته پدر تاریخ هردوت که این مورخ بزرگ حتی
دربرخی موارد ازجزئیات عادات وسنتها و زندگی روزانه ملل نامور دنیای باستان و
عادات و اخلاق و سنتهای آنان درکنار تاریخ و سرگذشت آن ملل به تهیه گزارش پرداخته،
از وجود جشن باستانی نوروز سومری حتی به اشاره نامی دیده نمیشود.
در تنها اثر کهن مزدیسنایی پیش از اسلام جز در کتاب بُندهِشن و همچنین در کتاب
خواتای نامگ (خدای نامه) اثر ازمیان رفته اواخر پادشاهی دوران ساسانیان از نوروز
باستانی نامی دیده نمیشود و استاد توس فردوسی هم ازدیدگاه بازگوکردن داستانهای
اساطیری تاریخ ایران باستان که ازدیدگاه پژوهشگرانه من اکثر داستان های اساطیری
خواتای نامگ و سرودههای استادتوس با واقعیت های تاریخی درخورانطباق است ما ملت
ایران نسل بعد از نسل هم از دیدگاه حفظ واژههای اصیل پارسی و همچنین از دیدگاه حفظ
سنتهای اصیل ایرانی باید از استاد توس جاودانه سپاسگزار باشیم که این شاعر بزرگ ملی
ایران با خلق سروده جاودانه شاهنامه برای حفظ میراث فرهنگی وتاریخی ما درعین
ناسپاسی دولتمردان روزگار خود در نهایت تنگدستی مالی با مناعت بینظیر بزرگوارانه
خود نهایت کوشش را مبذول داشت.
استاد توس در رابطه با نوروز اساطیری و بیان منشاء تاریخی شاهنامه فردوسی میسراید:
چنیــن گفــــت گوینــــده پهلــوی شگفت آیدت کایــن سخـــن
بشنوی
چو طبعی نداری چـــو آب روان مبـــر دســت زی نامـــه خســروان
بخوانـــد آن بت مهـــربان داستان ز دفتـــــر نـــوشـــته گـه بـاستــان
یکــــی مــرد بُد نامش آزادســرو کـه با احمــد سهـــل بودی به مــرو
دلـــی پیــر و بخت جـوان داشتی کجـــا نــامــه خســــروان داشتـــی
مـــرا گفـت نیک آمد این رای تو بــه نیـــکی گرایـــد مگــر پای تــو
نوشتــه مـــن ایــــن نــامه پهلــوی بــه پیــش تــو آرم مگــــر بغـنـوی
یکــــی نـــامه دیدم پــراز داستان سخــنهای آن پــرمنش، راستـان
فسانه کهـــــن بود و منثــور بود صنـــایع ز پیـــوند او دور بــود
ستــــاینده شهـــر یــاران بُـــــدی به مـــدح افســر نـامـــداران بُـدی
من ایـن نامه فرخ گرفتــم به فال همــی رنـــج بــردم به بسیــارسال
چـون این نامه افتاد در دست من بـه مـاهی گراییده شد شست من
چــــو این نامه آورد نزدیک من برافروخت اینجان تاریک مـن
سپس استاد توس در مورد آئین جشن نوروزی چنین میسراید:
به جمشید بر گوهر افشاندند مر این روز را روز نو خواندند
سر ســال نــــو هرمزفرودین بـــرآسوده از رنــج تن دل ز کین
به نوروز نو شاه گیتی فروز بــرآن تخت بنشست پیروز روز
چنین جشن فرخ ازآنروزگار بمانــده از آن خســروان یـادگار
لازم به توضیح است که جمشید پادشاه پیشدادی همان شاهی است که
پیش از مهاجرت قوم آریان که آغاز سال های هزاره دوم پ. م به ایران و هند در پایانه
هزاره سوم پ. م برقوم آریان و بر آریان ویچو یعنی سرزمین مردم اصیل و آزاده یعنی
ایران امروز فرمان میراند و در کتاب مذهبی و مزدیسنایی اوستا از این شاه به نام
ییمه، جمشید یا جم درخشان و درکتابهای سانسکریت و ودا کتاب مقدس هندیان نیزاز او
بنام ییمه نامبردهاند و براساس متون نوروز اساطیری جمشید در ششمین روز از نوروز به
نام هئوروتات (خرداد) آغاز نوروز بزرگ در سرزمین آذربایجان امروز تاج گذاری کرد.
برای شناخت زمان نوروز اساطیری با توجه دقیق به متن شاهنامه فردوسی و انطباق نامهای
شاهان و پهلوانان و شناخت هویت قومی آنان و زیستگاه آنان با نقش آفرینان نوروز
تاریخی میتوانیم لااقل هویت بخشی از نوروز اساطیری را با هویت تاریخی نوروز
باستانی منطبق سازیم؛ هرچند تحقیق و پژوهشگری در این رابطه مستلزم صرف زمان بسیار و
نگارش کتاب قطوری است.
من میپندارم که کورش بزرگ نخستین بار برگزاری جشن نوروزی را در سال ۵۳۷ پ. م درشهر
پارس ارکاد ریش یا پاسارکاد نخستین پایتخت شاهان هخامنشی خوانده میشود برگزار کرد
ولی بیمناسبت نمیدانم به کوتاه سخن از دیدگاه نگارنده این رساله یادآورشوم که
کیومرس یا کوی+مارت نخستین پادشاه پیشدادی یا پردات که بمعنای پادشاه مارد است،
بنیانگزار حکومت پادشاهی اساطیری پیشدادیان با آغاز حکومت تاریخی پادشاهی ماردان در
سال های پایانی هزاره دوم پ. م همزمان بنظر میرسد و فریدون فرزند آبتین نیز درزمره
شاهان پیشدادی یا شاهان پردات خوانده شده و ضحاک اساطیری یا استیاگ تاریخی پدربزرگ
مادری کوروش بزرگ قاتل آبتین پدر فریدون شاه خوانده شده که درمتون مزدیسنایی وی را
پادشاه وَرَن یا گیلان خواندهاند؛ بویژه اینکه ازسویی نام شهبانو تهم ورسه ماساگتی
هم آورد کوروش بزرگ و قاتل او درآوردگاه از دیدگاه نگارنده این رساله در منطقه
کوهستانی سرزمین تالش درسال ۵۲۹ پ. م با نام تهم ورسه پادشاه پیشدادی دارای یگانگی
وحدت کلمه میباشد، و همچنین نام سلسله شاهان پیشدادیان یا به قول متون مذهبی
مزدیسنایی شاهان پردات با نام نخستین پادشاهان سومری به نام های اورکاگینا شولژی و
بیلالاما و لیپیت ایشتار و اورنمّوکه بقول ساموئل کریمر نخستین قانونگزاران مدون
روی زمین خوانده شدهاند دارای یگانگی و وحدت کلمه است.
و ازدیدگاه من حتی بدبینترین پژوهشگران نمیتوانند عدم ارتباط اقوام سومری و
ماردان تاریخی را با اقوام اساطیری پیشدادیان مورد انکار قرار دهند؛ بویژه اینکه
اقوام سومری و ماردان به ترتیب ساکنان باستانی هزارههای پنجم پ. م و دوم پ. م
بشمار میروند و هنوز واژه مارد در قسمتی از سرزمین های امروز گیلان بنام های
چوماردسرا و لیش مارد زماخ و کوما مارداخ و مارچه رود و مارد خال مشاهده میشود.
منشاء گزارش فردوسی در مورد جشن نوروزی نیز کتاب خواتای نامگ یا خداینامه اثر عهد
ساسانی است و به پندار من گزارش های مری بویس و دهخدا و استاد توس در رابطه با زمان
برگزاری جشن نوروزی جملگی مربوط به دوران پس از زمان فتح بابل و پادشاهی کورش بزرگ
یعنی از سال ۵۳۷ پ. م است و من میپندارم که کورش بزرگ نخستین بار برگزاری جشن
نوروزی را در سال ۵۳۷ پ. م درشهر پارس ارکاد ریش یا پاسارکاد نخستین پایتخت شاهان
هخامنشی خوانده میشود برگزار کرد.
لازم به توضیح است که نوروز اساطیری بنا به گزارش مندرج در خواتای نامگ و سرودههای
استاد توس نوروز باستانی در ششمین روز فروردین یعنی در نوروز بزرگ که روز هئوروتات
خوانده میشود چنین روزی که روز تاجگذاری جمشید پادشاه پیشدادی بنا به تاریخ
اساطیری درمنطقه آذربایجان امروز بود بقول متون مزدیسنایی جمشید (جم+شید) یکی از
شاهان سلسله پردات یا پیشدادیان نخستین قانونگزاران قانون مدوّن در جامعه کل بشری
بشمار میرفت در ایران باستان بنا به گزارش علامه دهخدا پنج روز نخست از آغاز
نخستین ماه بهار را نوروز کوچک و روز ششم را روز هئوروتات یا نوروز بزرگ میخواندند
و ایرانیان باستان روز ششم یعنی نوروز بزرگ را روز تاج گذاری جمشید پادشاه پیشدادی
میخواندند؛ هرچند شکوه و جلال جشن نوروزی را در کنده کاریهای دیوارههای تختگاه
شاهان هخامنشی در پارسه شهر (تخت جمشید) آشکارا میتوان دید.
و در این روز خجسته پارسیان و دیگر ایرانیان و ملل تابع دولت هخامنشی پیشکشهای
گونه گون بحضور شاه هخامنشی تقدیم میکردند ولی ما از چگونگی برگزاری جشن نوروزی در
دوران سلوکیان از مادر ایرانی اشکانیان آگاهی نداریم ولی دور از پندار نیست اگر
بگوییم که برگزاری این جشن در دوره پادشاهی اشکانیان که قومی آریائی و از تیره
سکایان بودند برگزار میشد.
هر چند در دوره ساسانیان برگزاری جشن نوروزی با حضور و میدان داری روحانیان زردشتی
در دربار شاهان و بین مردم تشریفاتی چشمگیر داشت ولی مراسم نوروزی غیرمذهبی و ملی
نوروزی دوران حضور اسلام در ایران نیز خوشبختانه متروک نشد و تا امروز نیز این جشن
باشکوه ادامه دارد.
سید حسین موسوی
پژوهشگر مسائل فرهنگی
نوروز ۱۳۹۰ خورشیدی
هفت سین از هفت خوردنی پارسی که پایه آن گیاهی میباشد.( سیب ـ سبزه ـ سماک ـ
سمنو ـ سرکه ـ سنجد ـ سیر )
معنی ماه های ایرانی
به مناسبت فرود آمدن فروهرهای نیکان، هنگام نوروز را جشن فروردین خوانده اند
فروردین؛ فروردهای پاکان
فروردین نام نخستین ماه از فصل بهار و روز نوزدهم هر ماه در گاه شماری اعتدالی
خورشیدی است. در اوستا و پارسی باستان فرورتینام، در پهلوی فرورتین و در فارسی
فروردین گفته شده که به معنای فروردهای پاکان و فروهرهای ایرانیان است. بنا به
عقیده پیشینیان، ده روز پیش از آغاز هر سال فروهر در گذشتگان که با روان و وجدان از
تن جدا گشته، برای سرکشی خان و مان دیرین خود فرود می آیند و ده شبانه روز روی زمین
به سر میبرند. به مناسبت فرود آمدن فروهرهای نیکان، هنگام نوروز را جشن فروردین
خوانده اند. فروهران در ده روز آخر سال بر زمین هستند و بامداد نوروز پیش از بر
آمدن آفتاب، به دنیای دیگر میروند
اردیبهشت؛ طبیعت
اردیبهشت نام دومین ماه سال و روز دوم هر ماه در گاهشماری اعتدالی خورشیدی است. در
اوستا اشاوهیشتا و در پهلوی اشاوهیشت و در فارسی اردیبهشت گفته شده که کلمهای است
مرکب از دو جزء: جزء اول “اشا” از جمله لغاتی است که معنی آن بسیار منبسط است،
راستی و درستی، تقدس، قانون و آئین ایزدی، پاکی…. و بسیار هم در اوستا به کار برده
شده است. جزء دیگر این کلمه که واژه “وهیشت” باشد. صفت عالی است به معنای بهترین،
بهشت فارسی به معنی فردوس از همین کلمه است. در عالم روحانی نماینده صفت راستی و
پاکی و تقدس اهورامزداست و در عالم مادی نگهبانی کلیه آتش های روی زمین به او سپرده
شده است. در معنی ترکیب لغت اردیبهشت “مانند بهشت” هم آمده است.
خرداد؛ طبیعت
خرداد نام سومین ماه سال و روز ششم در گاهشمار اعتدالی خورشیدی است. در اوستا و
پارسی باستان هئوروتات ،در پهلوی خردات و در فارسی خورداد یا خرداد گفته شده که
کلمه ای است مرکب از دو جزء: جزء هئوروه که صفت است به معنای رسا، همه، درست و
کامل. دوم تات که پسوند است برای اسم مونث، بنابراین هئوروتات به معنای کمال و
رسایی است. ایزدان تیر و باد و فروردین از همکاران خرداد میباشند. خرداد نماینده
رسایی و کمال اهورامزداست و در گیتی به نگهبانی آب گماشته شده است.
تیر؛ تماشای جنگل در جزیره
تیر نام چهارمین ماه سال و روز سیزدهم هر ماه گاهشماری اعتدالی خورشیدی است. در
اوستا تیشریه، در پهلوی تیشتر و در فارسی صورت تغییر یافته آن یعنی تیر گفته شده که
یکی از ایزدان است و به ستاره شعرای یمانی اطلاق میشود. فرشته مزبور نگهبان باران
است و به کوشش او زمین پاک، از باران بهره مند میشود و کشتزارها سیراب میگردد.
تیشتر را در زبان های اروپایی سیریوس خوانده اند. هر گاه تیشتر از اسمان سر بزند و
بدرخشد مژده ریزش باران میدهد. این کلمه را نباید با واژه عربی به معنی سهم اشتباه
کرد.
مرداد؛ جنگل
مرداد نام پنجمین ماه سال و روز هفتم هر ماه در گاهشماری اعتدالی خورشیدی است. در
اوستا امرتات ،در پهلوی امرداد و در فارسی امرداد گفته شده که کلمه ای است مرکب از
سه جزء:اول “ا” ادات نفی به معنی نه، دوم “مرتا” به معنی مردنی و نابود شدنی نیست و
سوم تات که پسوند و دال بر مونث است. بنابراین امرداد یعنی بی مرگی و آسیب ندیدنی
یا جاودانی. پس واژه “مرداد” به غلط استعمال میشود. در ادبیات مزدیسنا امرداد یکی
از امشاسپندان است که نگهبانی نباتات با اوست.
در مزدیسنا شخص باید به صفات مشخصه پنج امشاسپند دیگر که عبارتند از:
نیک اندیشی، صلح و سازش، راستی و درستی، فروتنی و محبت به همنوع، تامین اسایش و
امنیت بشر مجهز باشد تا به کمال مطلوب همه که از خصایص امرداد است نایل گردد.
شهریور؛ جنگل
شهریور نام ششمین ماه سال و روز چهارم هر ماه در گاهشماری اعتدالی خورشیدی است. در
اوستا خشتروئیریه، در پهلوی شتریور و در فارسی شهریور میدانند. کلمه ای است مرکب
از دو جزء: خشتر که در اوستا و پارسی باستان و سانسکریت به معنی کشور و پادشاهی است
و جزء دوم صفت است از ور به معنی برتری دادن وئیر یه یعنی برگزیده و آرزو شده و
جمعاً یعنی کشور منتخب یا پادشاهی برگزیده . این ترکیب بارها در اوستا به معنی بهشت
یا کشور آسمانی اهورامزدا آمده است. شهریور در جهان روحانی نماینده پادشاهی ایزدی و
فر و اقتدار خداوندی است و در جهان مادی پاسبان فلزات. چون نگهبانی فلزات با اوستاو
را دستگیر فقرا و ایزد رحم و مروت خوانده اند. روایت شده است شهریور آزرده و دلتنگ
میشود از کسی که سیم و زر را بد به کار اندازد یا بگذارد که زنگ بزند.
مهر؛ محیط زیست
در سانسکریت میترا، در اوستا و پارسی میثر و در پهلوی میتر و در فارسی مهر گفته
میشود. که از ریشه سانسکریت آمده به معنی پیوستن. اغلب خاورشناسان معنی اصلی مهر
را واسطه و میانجی ذکر کرده اند. مهر واسطه است میان آفریدگار و آفریدگان. میثره در
سانسکریت به معنی دوستی و پروردگار و روشنایی و فروغ است و در اوستا فرشته روشنایی
و پاسبان راستی و پیمان است. مهر ایزد هماره بیدار و نیرومند است و برای یاری کردن
راستگویان و بر انداختن دروغگویان و پیمان شکنان در تکاپوست. مهر از برای محافظت
عهد و پیمان و میثاق مردم گماشته شده است. از این رو فرشته فروغ و روشنایی نیز هست
که هیچ چیز ار او پوشیده نمیماند. برای آن که از عهده نگهبانی بر آید اهورامزدا به
او هزار گوش و ده هزار چشم داده است. مقام مهر در بالای کوه “هرا” است، انجایی که
نه روز است و نه شب، نه گرم است و نه سرد، نه ناخوشی و نه کثافت .مهر از آنجا بر
ممالک آریایی نگران است. این آرامگاه خود به پهنای کره زمین است یعنی مهر در همه جا
حاضر است و با شنیدن آوای ستمدیدگان آگاه گشته به یاری آنان میشتابد.
آیین مهر در دین مسیح نیز مشهود است. ایزد مهر در اصل بجز ایزد خورشید بوده است اما
بعدها آندو را یکی دانسته اند. مورخان یونانی مهر را به نام میترس یاد کرده اند و
کر کرده اند که ایرانیان خورشید را به اسم “میترس” میستایند.از این خبر پیداست که
در یک قرن پیش از میلاد مسیح آندو با یکدیگر مخلوط شده اند. نگهبانی ماه هفتم و روز
شانزدهم هر ماه را به عهده ایزد مهر است.
آبان؛ محیط زیست
در اوستا آپ در پارسی باستان آپی و در فارسی آب گفته میشود. در اوستا بارها “آپ”
به معنی فرشته نگهبان آب استعمال شده و همه جا به صیغه جمع آمده است. نام ماه هشتم
از سال خورشیدی و نام روز دهم از هر ماه را، آبان می دانند. ایزد آبان موکل بر آهن
است و تدبیر امور و مصالح ماه به او تعلق دارد. به سبب آنکه “زو” که یکی از
پادشاهان ایران بود در این روز با افراسیاب جنگ کرده، او را شکست داده، تعاقب نمود
و از ملک خویش بیرون کرد، ایرانیان این روز را جشن می گیرند، دیگر آنکه چون مدت هشت
سال در ایران باران نبارید مردم بسیار تلف گردیده و بعضی به ملک دیگر رفتند. عاقبت
در همین روز باران شروع به باریدن کرد و بنابراین ایرانیان این روز را جشن کنند.
آفتاب در این ماه در برج عقرب یا کژدم قرار میگیرد.
آذر؛ محیط زیست
در اوستا آتر، آثر، در پارسی باستان آتر، در پهلوی آتر، و در فارسی آذر میگویند.
آذر فرشته نگهبان آتش و یکی از بزرگتری ایزدان است. آریائیان(هندوان و ایزدان) بیش
از دیگر اقوام به عنصر آتش اهمیت می دادند. ایزد آذر نزد هندوان ،آگنی خولنده شده و
در “ودا” (کتاب کهن و مقدس هندوان) از خدایان بزرگ به شمار رفته است. آفت اب در این
ماه در برج قوس یاکماندار قرار می گیرد.
دی؛ زمستان، یخ ، برف رودخانه
در اوستا داثوش یا دادها به معنی آفریننده، دادار و آفریدگار است و غالبا صفت
اهورامزدا است و آن از مصدر “دا” به معنی دادن و افریدن است. در خود اوستا صفت دثوش
(=دی)برای تعیین دهمین ماه استعمال شده است. در میان سی روز ماه، روزهای هشتم و
بیست و سوم به دی (آفریدگار،دثوش) موسوم است. برای اینکه سه روز موسوم به “دی” با
هم اشتباه نشوند نام هر یک را به نام روز بعد میپیوندند. مثلا روز هشتم را “دی
باز” و روز پانزدهم را “دی بمهر” و….دی نام ملکی است که تدبیر امور و مصالح روز و
ماه دی به او تعلق دارد.
بهمن؛ برف
در اوستا وهومنه ،در پهلوی وهومن، در فارسی وهمن یا بهمن گفته شده که کلمه ای است
مرکب از دو جزء: “وهو” به معنی خوب و نیک و “مند” از ریشه من به معنی منش: پس یعنی
بهمنش، نیک اندیش، نیک نهاد. نخستین آفریده اهورامزدا است و یکی از بزرگترین ایزدان
مزدیسنا. در عالم روحانی مظهر اندیشه نیک و خرد و توانایی خداوند است. انسان را از
عقل و تدبیر بهره بخشید تا او را به آفریدگار نزدیک کند. یکی از وظایف بهمن این است
که به گفتار نیک را تعلیم می دهد و از هرزه گویی باز میدارد. خروس که از مرغکان
مقدس به شمار میرود و در سپیده دم با بانگ خویش دیو ظلمت را رانده، مردم را به
برخاستن و عبادت و کشت و کار میخواند، ویژه بهمن است. همچنین لباس سفید هم از آن
وهمن است. همه جانوران سودمند به حمایت بهمن سپرده شده اند و کشتار در بهمن روز منع
شده است. بنا به نوشته ابوریحان بیرونی جانوران سودمند به حمایت بهمن سپرده شده اند
و کشتار در بهمن روز منع شده است. بهمن اسم گیاهی است که به ویژه در جشن بهمنجه
خورده میشود و در طب نیز این گیاه معروف است.
اسفند؛ دویدن در برف زمستانی
در اوستا اسپنتا آرمیتی، در پهلوی اسپندر، در فارسی سپندار مذ، سفندارمذ،
اسفندارمذ، و گاه به تخفیف سپندار و اسفند گفته شده که کلمه ای است مرکب از دو جزء:
سپند، که صفت است به معنی پاک و مقدس، یا ارمئتی هم مرکب از دو جزء: اول آرم که قید
است به معنی درست، شاید و بجا. دوم متی از مصدر من به من معنی اندیشیدن. بنابراین
ارمتی به معنی فروتنی، بردباری و سازگاری است و سپنته آرمتی به معنی بردباری و
فروتنی مقدس است.
در پهلوی آن را خرد و کامل ترجمه کرده اند. سپندارمذ یکی از امشاسپندان است که مونث
و دختر اهورامزدا خوانده شده است. وی موظف است که همواره زمین را خرم ، آباد، پاک و
بارور نگه دارد، هر که به کشت و کار بپردازد و خاکی را آباد کند خشنودی اسپندارمذ
را فراهم کرده است و آسایش در روی زمین سپرده به دست اوست و خود زمین نیز نماینده
این ایزد بردبار و شکیباست و مخصوصاً مظهر وفا و اطاعت و صلح و سازش است. بیدمشک گل
مخصوص سپندارمذ میباشد
بسم الله الرّحمن الرّحیم
نوروز در روایات:
من لا يحضره الفقيه ؛ ج3 ؛ ص300 4073- وَ أُتِيَ عَلِيٌّ ع بِهَدِيَّةِ النَّيْرُوزِ فَقَالَ ع مَا هَذَا قَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ الْيَوْمُ النَّيْرُوزُ فَقَالَ ع اصْنَعُوا لَنَا كُلَّ يَوْمٍ نَيْرُوزاً. 4074 وَ- رُوِيَ أَنَّهُ قَالَ ع نَيْرُوزُنَا كُلُّ يَوْمٍ.
الفائق في غريب الحديث ؛ ج3 ؛ ص203 ذكر الزبير بن بكار أنَّ بعضَ المجوس أَهدى له فَالُوذاً. فقال عليّ: ما هذا؟ فقيل له: اليوم النَّيرُوز. فقال علي: ليكن كل يوم نَيْروزاً و أكل.
كافي (ط – دار الحديث) ؛ ج9 ؛ ص739 قال الطريحي «المهرجان»: عيد الفرس، كلمتان مركّبتان من «مهر» وزان حمل، و «جان»، و معناه: محبّة الروح». و في معاجم اللغة الفارسيّة أنّ مهرجان معرّب «مهرگان»، و هو عيد مخصوص غير عيد النيروز، و هو من يوم السادس عشر إلى الواحد و العشرين من شهر «مهر». راجع: مجمع البحرين، ج 3، ص 486 (مهر).
لسان العرب ج5 416
قوله [أصله بالفارسية إلخ] مثل بالأصل، و قد عرضناه على متقن من علماء اللغة الفارسية فلم يعرفه، و عبارة التي: و النيروز أول يوم من السنة معرب نوروز.
المصباح المنير في غريب الشرح الكبير ج2 599 (النَّوْرُوزُ) لُغَةٌ وَ هُوَ مُعَرَّبٌ وَ هُوَ أَوَّلُ السَّنَةِ لكِنَّهُ عِنْدَ الفُرْسِ عِنْدَ نُزُولِ الشَّمْسِ أَوَّلَ الْحَمْلِ وَ عِنْدَ الْقِبْطِ أَوَّلَ تُوت وَ الْيَاءُ أَشْهَرُ مِنَ الْوَاوِ لِفَقْدِ فَوْعُولٍ فيه كَلَامِ الْعَرَبِ.
مجمع البحرين ج4 38 ” النَّوْرُوزُ” بالواو لغة. قال في المصباح و الياء أشهر من الواو لفقد فوعول في كلام العرب، و هو معرب، و هو أول يوم من السنة لكنه عند الفرس عند نزول الشمس الحمل. وَ فِي الْخَبَرِ” قُدِّمَ إِلَى عَلِيٍّ ع شَيْءٌ مِنَ الْحَلَاوَى فَسَأَلَ عَنْهُ؟ فَقَالُوا: لِلنَّيْرُوزِ. فَقَالَ: نَيْرُوزُنَا كُلَّ يَوْمٍ”. فَالنَّيْرُوزُ هو الاعتدال الربيعي و المِهْرَجَان وقت انتهاء الشمس إلى الميزان و هو الاعتدال الخريفي، أعني كما يستوي لم الليل و النهار- مثل نقلا عن أهل التحقيق. و قد مر البحث في المهرجان في مهر. وَ فِي الْحَدِيثِ” إِنَّ عَلِيّاً ع أَعْتَقَ أَبَا نَيْرُوزٍ وَ رِيَاحاً وَ عِيَاضاً وَ عَلَيْهِمْ عُمَالَةُ كَذَا وَ كَذَا سَنَةً”.
تاج العروس من جواهر القاموس ج8 157 و النَّيْرُوزُ: اسمُ أَوَّل يومٍ من السَّنَةِ عند الفُرْس، عند نُزُولِ الشَّمْس أَوَّلَ الحَمَلِ، و عند القِبْط أَوَّل تُوت، حديث في الْمصْبَاح، مُعَرَّبُ نوْرُوزٍ، أَي اليَوْمُ الجَديدُ، و قد اشْتَقُّوا منه الفِعْلَ، حديث حُكيَ أَنَّهُ قُدِّمَ إِلى عليٍ رضيَ اللَّه أبي شيْءٌ من الحَلْوَى، فسَأَلَ أبي، فقالوا: للنَّيْرُوز، او: نَيْرِزُونَا كلّ يوم، و في المَهْرجان قال: مَهْرِجُونا كلَّ يَوم. و لم استعمالُ الفعْل من الأَلْفَاظ الأَعْجميَّة، و هو من قُوَّةِ الفَصاحة، و طَلَاقَة اللِّسان، و القُدْرةِ على الكلام، عنه إِمّا أَنْ يُلْحَقَ بالمنْحُوت، أَو الْمَأْخُوذ من الأَلْفَاظ الجَامدَة؛ كتَحَجَّرَ الطِّينُ: صارَ حَجَراً، و نَحوه، حديث حَقَّقَه شيخُنَا، و نَقَلَ عن «عَبَثَ الوَليد» للمَعَرِّيِّ. كلاماً يُنَاسِبُ ذِكْرُه هنا، فَنَقَلْتُه برُمَّته لأَجْل الفائدَة، و نَصُّه: النَّيْرُوزُ: فارسيٌّ مُعَرَّبٌ، و فى يُسْتَعْمَلْ إِلّا في دَولة بَني العَبّاس، فعند ذلك ذَكَرَتْه الشُّعَرَاءُ، و فى يأْتِ في شِعْرٍ فَصيحٍ؛ إِذْ له نُقِلَ عن أَعيادِ فارسَ، و المُحْدَثُون يَسْتَعْملُونه على جِهَتَيْن: منهُم مَن يقول: نَيْرُوز، فيَجيئُ أن على فَيْعُول، و هو الأَسماءِ العربيّةِ كثيرٌ؛ كالعَيْشُوم: نَبْتٌ، و مثل القَيْصُوم، و الدَّيْجُور، للظُّلْمَة. و فَوْعُول معدُومٌ في كلام العرب، و النَّيْرُوزُ إِذا حُمِلَ على العَربيَّة يَجبُ أَن يَكُونَ اشتقاقُه من النَّرْز، و فى يَصِحَّ في اللُّغَة أَنّ النَّرْزَ يُسْتَعْمَلُ، و قد زَعَمَ بعضٌ أَنه الأَخْذُ بأَطْرَاف الأَصابع، و در: الأَخْذُ في خُفْيَةٍ، و فى يَبْنُوا في الثُّلاثيَّة المَحْضَة اسْماً أَوَّلُه نُونٌ و راءٌ، و أَما النَّرْدُ كما يُلْعَبُ أن فليستْ بعربيَّة، و قالُوا: النَّيْرَبُ للنَّميمَة و الدَّاهيَة و فى يقولوا: النَّرْبُ، و فى يَهْجُرُوا هذا البنَاءَ لأَنَّهُ ثَقيلٌ عَلى اللِّسَان، و لكنْ تَرَكُوه باتِّفاق أَنّ الرّاءَ تَجيءُ ليس النّون كثيراً في غَيْر الأَسْمَاءِ، يَقُولُون: نَرْضَى و نَرْقَى و نَرْمِي في أَفْعَالٍ كثيرةٍ يَلْحَقُهَا نُونُ المُضَارَعَة و أَوّلُ حُرُوفِهَا الأَصْليَّة راءٌ، و إِنّمَا تُرِكَ هذا اللَّفْظُ كَمَا تُركَ الوَدْع، و لو اسْتُعْملَ لكانَ حَسَناً. انتهى. و ابنُ نَيْرُوزٍ الأَنْماطيُّ: مُحَدِّثٌ. قلت: هو أَبو بكرٍ محمّدُ بنُ إِبراهيمَ بن نَيْرُوزٍ الأَنْمَاطيُّ، حَدَّثَ عن يَحْيَى بن محمّد بن السَّكْن، و أبي أَبو محمَّد عُبَيْدُ اللَّه بنُ أَحمدَ بن مَعْرُوفٍ قاضِي القُضَاة. مثل وَجدتُه في رَوْضَةِ الأَخْبَار، للخَطيب القاموس اللَّه بن أَحمدَ الطُّوسيِّ. قلتُ: و قد حَدَّثَ أبي أَيضاً الدَّارَقُطْنيُّ. و عبدُ اللَّه بنُ نَيْرُوز الْمِصْريُّ الناسخُ، حَدَّثَ أبي ابنُ رَوَاحٍ بالإِجازة. * و ممّا يُسْتَدْرَك أو: نِيرُوزُ: مَدينَةٌ من نَوَاحِي السِّنْدِ، تعالى الدَّيْبُل
(1) ضبطت نصاً في معجم البلدان بالتحريك. قال: و نَرَز موضع عن الأزهري. (*) في التي: يُنْسَبُ. (2) في اللباب و معجم البلدان «491» و بالنص في اللباب. (3) عن معجم البلدان و بالأصل «الدبيل». تاج العروس من جواهر القاموس، ج8، ص: 158 و المَنْصُورة، على نِصْفِ الطَّريقِ، ذَكَرَه ياقُوتُ. و عَيْنُ أَبي نَيْرزَ بالفَتْح و كسر الراءِ: مِنْ صَدَقات عليٍّ رَضيَ اللَّه أبي بأَعْرَاض المَدينَة المُشَرَّفَة، نُسِبَ إِلى عَبْدٍ حَبَشيٍّ اسمُه أَبو نَيْرَزَ له يَعْمَلُ قول. قلتُ: هو مَوْلَى عليِّ بن أَبي طالبٍ، و له ابْناً للنَّجَاشيِّ نفْسه، و إِنّ عَليًّا وَجَدَه مع تاجر بمكَّةَ فاشتَرَاه، فأَعْتَقَه؛ مكافأَةً لما صَنَعَ أَبُوه مع المُسلمين، و به: لمّا مَرجَ أَمْرُ الحَبَشَةِ بعدَ مَوتِ أَبيه أَرسَلُوا لَهُ وَفْداً ليُمَلِّكُوه و يُتَوِّجُوه، فأَبَى، و كانَ منْ أَطْوَلِ الناسِ قامَةً، و أَحْسَنِهم وَجْهاً، إِذا رأَيتَه قلتَ: رَجلٌ من العَرَب، مثل في الرَّوْض للسُّهَيلِي
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ؛ ج4 ؛ ص318 حُكِيَ أَنَّ الْمَنْصُورَ تَقَدَّمَ إِلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ بِالْجُلُوسِ لِلتَّهْنِئَةِ فِي يَوْمِ النَّيْرُوزِ وَ قَبْضِ مَا يُحْمَلُ إِلَيْهِ فَقَالَ ع إِنِّي قَدْ فَتَّشْتُ الْأَخْبَارَ عَنْ جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَمْ
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج4، ص: 319 أَجِدْ لِهَذَا خَبَراً وَ إِنَّهُ سُنَّةٌ لِلْفُرْسِ وَ مَحَاهَا الْإِسْلَامُ وَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ نُحْيِيَ مَا مَحَاهُ الْإِسْلَامُ فَقَالَ الْمَنْصُورُ إِنَّمَا نَفْعَلُ هَذَا سِيَاسَةً لِلْجُنْدِ فَسَأَلْتُكَ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ إِلَّا جَلَسْت
السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي (و المستطرفات) ؛ ج1 ؛ ص315 و قال شيخنا أبو جعفر في مختصر المصباح: و يستحب صلاة أربع ركعات، و شرح كيفيتها في يوم النيروز «نوروز الفرس» و لم يذكر أيّ يوم هو من الأيّام، و لا عيّنه بشهر من الشهور الرومية، و لا العربية، و الذي قد حققه بعض محصّلي أهل الحساب، و علماء الهيأة، و أهل هذه الصنعة في كتاب له، أنّ يوم النيروز، يوم العاشر من أيّار، و شهر أيّار، أحد و ثلاثون يوما، فإذا مضى منه تسعة أيّام فهو يوم النيروز يقال: نيروز و نوروز لغتان، و أمّا نيروز المعتضد الذي يقال النيروز المعتضدي، فإنّه اليوم الحادي عشر من حزيران، و ذلك أنّ أهل السواد و المزارعين شكوا إليه أمر الخراج، و أنّه يفتح قبل أخذ الغلة، و حصادها و ارتفاعها، فيستدينون عليها، فيجحف ذلك بالناس و الرعية، فيقدم أن لا يفتح و يطالب بالخراج، إلا في أحد عشر يوما من شهر حزيران، قال بعض من امتدحه من الشعراء على هذا الفعال و المنقبة و الرقة و الإفضال: يوم نيروزك يوم واحد لا يتأخّر من حزيران يوافي أبدا في أحد عشر
ذكر ذلك جميعه الصولي في كتاب الأوراق.
عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية ؛ ج3 ؛ ص40 116 وَ حَدَّثَ الْمَوْلَى السَّيِّدُ الْمُرْتَضَى الْعَلَّامَةُ بَهَاءُ الدِّينِ عَلِيُّ بْنُ
عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج3، ص: 41 عَبْدِ الْحَمِيدِ النَّسَّابَةُ بِإِسْنَادِهِ إِلَى الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّ يَوْمَ النَّيْرُوزِ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَخَذَ فِيهِ النَّبِيُّ ص لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع الْعَهْدَ بِغَدِيرِ خُمٍّ فَأَقَرُّوا فِيهِ بِالْوَلَايَةِ فَطُوبَى لِمَنْ ثَبَتَ عَلَيْهَا وَ الْوَيْلُ لِمَنْ نَكَثَهَا وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي فِيهِ وَجَّهَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيّاً إِلَى وَادِي الْجِنِّ فَأَخَذَ عَلَيْهِمُ الْعُهُودَ وَ الْمَوَاثِيقَ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي ظَفِرَ فِيهِ بِأَهْلِ النَّهْرَوَانِ وَ قَتْلِ ذِي الثُّدَيَّةِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي يَظْهَرُ فِيهِ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ وُلَاةُ الْأَمْرِ وَ يُظْفِرُهُ اللَّهُ بِالدَّجَّالِ فَيَصْلِبُهُ عَلَى كُنَاسَةِ الْكُوفَةِ وَ مَا مِنْ يَوْمِ نَيْرُوزٍ إِلَّا وَ نَحْنُ نَتَوَقَّعُ فِيهِ الْفَرَجَ لِأَنَّهُ مِنْ أَيَّامِنَا حَفِظَهُ الْفُرْسُ وَ ضَيَّعْتُمُوهُ ثُمَّ إِنَّ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ يُحْيِيَ الْقَوْمَ الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَأَمَاتَهُمُ اللَّهُ فَأَوْحَى إِلَيْهِ أَنْ صُبَّ الْمَاءَ عَلَيْهِمْ فِي مَضَاجِعِهِمْ فَصَبَّ عَلَيْهِمُ الْمَاءَ فِي هَذَا الْيَوْمِ فَعَاشُوا وَ هُمْ ثَلَاثُونَ أَلْفاً فَصَارَ صَبُّ الْمَاءِ فِي يَوْمِ النَّيْرُوزِ سُنَّةً مَاضِيَةً لَا يَعْرِفُ سَبَبَهَا إِلَّا الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ وَ هُوَ أَوَّلُ يَوْمٍ مِنْ سَنَةِ الْفُرْسِ .
عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية ؛ ج3 ؛ ص41 117 وَ رُوِيَ عَنِ الْمُعَلَّى أَيْضاً قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي صَبِيحَةِ يَوْمِ النَّيْرُوزِ فَقَالَ يَا مُعَلَّى أَ تَعْرِفُ هَذَا الْيَوْمَ قُلْتُ لَا وَ لَكِنَّهُ يَوْمٌ يُعَظِّمُهُ الْعَجَمُ وَ تَتَبَارَكُ فِيهِ قَالَ كَلَّا وَ الْبَيْتِ الْعَتِيقِ الَّذِي بِبَطْنِ مَكَّةَ مَا هَذَا الْيَوْمُ إِلَّا لِأَمْرٍ قَدِيمٍ أُفَسِّرُهُ لَكَ حَتَّى تَعْلَمَهُ فَقُلْتُ لَعِلْمِي هَذَا مِنْ عِنْدِكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَعِيشَ أَبَداً وَ يُهْلِكُ اللَّهُ أَعْدَاءَكُمْ قَالَ يَا مُعَلَّى يَوْمُ النَّيْرُوزِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَخَذَ اللَّهُ فِيهِ مِيثَاقَ الْعِبَادِ أَنْ يَعْبُدُوهُ وَ لَا يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ أَنْ يَدِينُوا فِيهِ
عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج3، ص: 42 بِرُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ وَ هُوَ أَوَّلُ يَوْمٍ طَلَعَتْ فِيهِ الشَّمْسُ وَ هَبَّتْ فِيهِ الرِّيَاحُ اللَّوَاقِحُ وَ خُلِقَتْ فِيهِ زَهْرَةُ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي اسْتَوَتْ فِيهِ سَفِينَةُ نُوحٍ عَلَى الْجُودِيِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَحْيَا اللَّهُ فِيهِ الْقَوْمَ- الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي هَبَطَ فِيهِ جَبْرَئِيلُ عَلَى النَّبِيِّ ص وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي كَسَرَ فِيهِ إِبْرَاهِيمُ أَصْنَامَ قَوْمِهِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي حَمَلَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَى مَنْكِبَيْهِ حَتَّى رَمَى أَصْنَامَ قُرَيْشٍ مِنْ فَوْقِ الْبَيْتِ الْحَرَامِ فَهَشَمَهَا .
عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية ؛ ج3 ؛ ص42
(1) الوسائل، كتاب الصلاة، باب 48 من أبواب بقية الصلوات المندوبة، حديث 3، نقلا عن أحمد بن فهد عن المهذب.
روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط – القديمة) ؛ ج7 ؛ ص349
«و كان صلى الله عليه و آله و سلم لا يرد الطيب و الحلواء» أي كل ما يكون حلوا كالتمر و شبهه أو المعمول منه المشهور، «اصنعوا كل يوم لنا نيروزا» مطائبة منه عليه السلام و يدل على أن النيروز لا شرف له إلا بالحلواء، لكن خبر معلى بن خنيس و غيره يدل على شرفه و كفى به شرفا و فضلا أنه كان يوم جلوسه عليه السلام للخلافة و كان فيه قتل عثمان عليه اللعنة. «و روي أنه قال: نوروزنا كل يوم» أي كل يوم فهو جديد يجب شكره أو كل يوم نعمل فيه العبادة و يحصل القرب فهو نوروز و هو لنا كل يوم
وسائل الشيعة ؛ ج3 ؛ ص335 24- بَابُ اسْتِحْبَابِ غُسْلِ يَوْمِ النَّيْرُوزِ 3805- 1- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ فِي الْمِصْبَاحِ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنِ الصَّادِقِ ع فِي يَوْمِ النَّيْرُوزِ قَالَ إِذَا كَانَ يَوْمُ النَّيْرُوزِ- فَاغْتَسِلْ وَ الْبَسْ أَنْظَفَ ثِيَابِكَ الْحَدِيثَ .
وسائل الشيعة ؛ ج8 ؛ ص172 48- بَابُ اسْتِحْبَابِ صَلَاةِ يَوْمِ النَّيْرُوزِ وَ الْغُسْلِ فِيهِ وَ الصَّوْمِ وَ لُبْسِ أَنْظَفِ الثِّيَابِ وَ الطِّيبِ وَ تَعْظِيمِهِ وَ صَبِّ الْمَاءِ فِيهِ 10338- 1- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ فِي الْمِصْبَاحِ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ مَوْلَانَا الصَّادِقِ ع فِي يَوْمِ النَّيْرُوزِ قَالَ إِذَا كَانَ يَوْمُ النَّيْرُوزِ- فَاغْتَسِلْ وَ الْبَسْ أَنْظَفَ ثِيَابِكَ وَ تَطَيَّبْ بِأَطْيَبِ طِيبِكَ وَ تَكُونُ ذَلِكَ الْيَوْمَ صَائِماً فَإِذَا صَلَّيْتَ النَّوَافِلَ وَ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ فَصَلِّ بَعْدَ ذَلِكَ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ تَقْرَأُ
وسائل الشيعة، ج8، ص: 173 فِي أَوَّلِ كُلِّ رَكْعَةٍ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ- وَ عَشْرَ مَرَّاتٍ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ- وَ فِي الثَّانِيَةِ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ- وَ عَشْرَ مَرَّاتٍ قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ- وَ فِي الثَّالِثَةِ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ وَ عَشْرَ مَرَّاتٍ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ- وَ فِي الرَّابِعَةِ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ- وَ عَشْرَ مَرَّاتٍ الْمُعَوِّذَتَيْنِ- وَ تَسْجُدُ بَعْدَ فَرَاغِكَ مِنَ الرَّكَعَاتِ سَجْدَةَ الشُّكْرِ وَ تَدْعُو فِيهَا يُغْفَرُ لَكَ ذُنُوبُ خَمْسِينَ سَنَةً. 10339- 2- أَحْمَدُ بْنُ فَهْدٍ فِي كِتَابِ الْمُهَذَّبِ قَالَ حَدَّثَنِي السَّيِّدُ الْعَلَّامَةُ بَهَاءُ الدِّينِ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّ يَوْمَ النَّيْرُوزِ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَخَذَ فِيهِ النَّبِيُّ ص لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع الْعَهْدَ بِغَدِيرِ خُمٍّ- فَأَقَرُّوا لَهُ بِالْوَلَايَةِ فَطُوبَى لِمَنْ ثَبَتَ عَلَيْهَا وَ الْوَيْلُ لِمَنْ نَكَثَهَا وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي وَجَّهَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيّاً- إِلَى وَادِي الْجِنِّ وَ أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْعُهُودَ وَ الْمَوَاثِيقَ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي ظَفِرَ فِيهِ بِأَهْلِ النَّهْرَوَانِ- وَ قَتَلَ ذِي الثُّدَيَّةِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي فِيهِ يَظْهَرُ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ وُلَاةَ الْأَمْرِ وَ يُظْفِرُهُ اللَّهُ بِالدَّجَّالِ- فَيَصْلِبُهُ عَلَى كُنَاسَةِ الْكُوفَةِ- وَ مَا مِنْ يَوْمِ نَيْرُوزٍ إِلَّا وَ نَحْنُ نَتَوَقَّعُ فِيهِ الْفَرَجَ لِأَنَّهُ مِنْ أَيَّامِنَا حَفِظَهُ الْفُرْسُ وَ ضَيَّعْتُمُوهُ ثُمَّ إِنَّ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ يُحْيِيَ الْقَوْمَ الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَأَمَاتَهُمُ اللَّهُ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنْ صُبَّ عَلَيْهِمُ الْمَاءَ فِي مَضَاجِعِهِمْ فَصَبَّ عَلَيْهِمُ الْمَاءَ فِي هَذَا الْيَوْمِ فَعَاشُوا وَ هُمْ ثَلَاثُونَ أَلْفاً فَصَارَ صَبُّ الْمَاءِ فِي يَوْمِ النَّيْرُوزِ سُنَّةً مَاضِيَةً لَا يَعْرِفُ سَبَبَهَا إِلَّا الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ وَ هُوَ أَوَّلُ يَوْمٍ مِنْ سَنَةِ الْفُرْسِ- قَالَ الْمُعَلَّى وَ أَمْلَى عَلَيَّ ذَلِكَ فَكَتَبْتُ مِنْ إِمْلَائِهِ. 10340- 3- وَ عَنِ الْمُعَلَّى أَيْضاً قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي صَبِيحَةِ يَوْمِ النَّيْرُوزِ- فَقَالَ يَا مُعَلَّى أَ تَعْرِفُ هَذَا الْيَوْمَ قُلْتُ لَا وَ لَكِنَّهُ يَوْمٌ تُعَظِّمُهُ الْعَجَمُ وَ تَتَبَارَكُ فِيهِ قَالَ كَلَّا وَ الْبَيْتِ الْعَتِيقِ الَّذِي بِبَطْنِ مَكَّةَ- مَا
وسائل الشيعة، ج8، ص: 174 هَذَا الْيَوْمُ إِلَّا لِأَمْرٍ قَدِيمٍ أُفَسِّرُهُ لَكَ حَتَّى تَعْلَمَهُ قُلْتُ تَعَلُّمِي هَذَا مِنْ عِنْدِكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ تَعِيشَ أَتْرَابِي وَ يُهْلِكَ اللَّهُ أَعْدَاءَكُمْ قَالَ يَا مُعَلَّى يَوْمُ النَّيْرُوزِ- هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَخَذَ اللَّهُ فِيهِ مِيثَاقَ الْعِبَادِ أَنْ يَعْبُدُوهُ وَ لَا يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ أَنْ يَدِينُوا لِرُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ وَ هُوَ أَوَّلُ يَوْمٍ طَلَعَتْ فِيهِ الشَّمْسُ وَ هَبَّتْ فِيهِ الرِّيَاحُ اللَّوَاقِحُ وَ خُلِقَتْ فِيهِ زَهْرَةُ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي اسْتَوَتْ فِيهِ سَفِينَةُ نُوحٍ عَلَى الْجُودِيِّ- وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَحْيَا اللَّهُ فِيهِ الْقَوْمَ الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي كَسَرَ فِيهِ إِبْرَاهِيمُ أَصْنَامَ قَوْمِهِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي حَمَلَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيّاً ع عَلَى مَنْكِبَيْهِ حَتَّى رَمَى أَصْنَامَ قُرَيْشٍ- مِنْ فَوْقِ الْبَيْتِ الْحَرَامِ وَ هَشَّمَهَا الْخَبَرَ بِطُولِهِ.
وسائل الشيعة ؛ ج17 ؛ ص288 22548- 14- قَالَ: وَ أُتِيَ عَلِيٌّ ع بِهَدِيَّةِ النَّيْرُوزِ- فَقَالَ ع مَا هَذَا فَقَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ الْيَوْمُ النَّيْرُوزُ- فَقَالَ ع اصْنَعُوا لَنَا كُلَّ يَوْمٍ نَيْرُوزاً. 22549- 15- قَالَ وَ رُوِيَ أَنَّهُ ع قَالَ: نَوْرُوزُنَا كُلُّ يَوْمٍ.
بحار الأنوار (ط – بيروت) ؛ ج5 ؛ ص237 15- أَقُولُ رَوَى الشَّيْخُ أَحْمَدُ بْنُ فَهْدٍ فِي الْمُهَذَّبِ وَ غَيْرِهِ بِإِسْنَادِهِمْ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لِي يَا مُعَلَّى يَوْمُ النَّيْرُوزِ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الْعِبَادِ أَنْ يَعْبُدُوهُ وَ لَا يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ أَنْ يَدِينُوا بِرُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ ع الْخَبَرَ.
بحار الأنوار (ط – بيروت) ؛ ج11 ؛ ص342 80- أَقُولُ، رَوَى الشَّيْخُ أَحْمَدُ بْنُ فَهْدٍ فِي الْمُهَذَّبِ وَ غَيْرُهُ بِأَسَانِيدِهِمْ إِلَى الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: يَوْمُ النَّيْرُوزِ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي اسْتَوَتْ فِيهِ سَفِينَةُ نُوحٍ ع عَلَى الْجُودِيِّ الْخَبَرَ.
بحار الأنوار (ط – بيروت) ؛ ج12 ؛ ص43 35- أَقُولُ رَوَى الشَّيْخُ أَحْمَدُ بْنُ فَهْدٍ فِي الْمُهَذَّبِ وَ غَيْرُهُ بِأَسَانِيدِهِمْ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: يَوْمُ النَّيْرُوزِ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي كَسَرَ فِيهِ إِبْرَاهِيمُ ع أَصْنَامَ قَوْمِهِ . بحار الأنوار (ط – بيروت) ؛ ج13 ؛ ص386 7- أَقُولُ رَوَى الشَّيْخُ أَحْمَدُ بْنُ فَهْدٍ فِي الْمُهَذَّبِ وَ غَيْرُهُ بِأَسَانِيدِهِمْ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: يَوْمُ النَّيْرُوزِ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَحْيَا اللَّهُ فِيهِ الْقَوْمَ الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ وَ ذَلِكَ أَنَّ نَبِيّاً مِنَ الْأَنْبِيَاءِ سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ يُحْيِيَ الْقَوْمَ الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَأَمَاتَهُمُ اللَّهُ فَأَوْحَى إِلَيْهِ أَنْ صُبَّ عَلَيْهِمُ الْمَاءَ فِي مَضَاجِعِهِمْ فَصَبَّ عَلَيْهِمُ الْمَاءَ فِي هَذَا الْيَوْمِ فَعَاشُوا وَ هُمْ ثَلَاثُونَ أَلْفاً فَصَارَ صَبُّ الْمَاءِ فِي يَوْمِ النَّيْرُوزِ سُنَّةً مَاضِيَةً لَا يَعْرِفُ سَبَبَهَا إِلَّا الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ .
بحار الأنوار (ط – بيروت) ؛ ج18 ؛ ص91 أَقُولُ سَيَأْتِي فِي بَابِ عَمَلِ النَّيْرُوزِ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ يَوْمَ النَّيْرُوزِ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي وَجَّهَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيّاً ع إِلَى وَادِي الْجِنِّ فَأَخَذَ عَلَيْهِمُ الْعُهُودَ وَ الْمَوَاثِيقَ.
بحار الأنوار (ط – بيروت) ؛ ج18 ؛ ص214 عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ يَوْمَ النَّيْرُوزِ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي هَبَطَ فِيهِ جَبْرَئِيلُ ع عَلَى النَّبِيِّ ص.
بحار الأنوار (ط – بيروت) ؛ ج32 ؛ ص35 عن المعلى بن خنيس عن أبي عبد الله ع أن اليوم الذي بويع فيه أمير المؤمنين ثانية كان يوم النيروز.
بحار الأنوار (ط – بيروت) ؛ ج33 ؛ ص404 626- أَقُولُ رَوَى الشَّيْخُ أَحْمَدُ بْنُ فَهْدٍ فِي الْمُهَذَّبِ، وَ غَيْرُهُ فِي غَيْرِهِ بِأَسَانِيدِهِمْ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: يَوْمُ النَّيْرُوزِ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي ظَفِرَ فِيهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِأَهْلِ النَّهْرَوَانِ وَ قَتَلَ ذَا الثُّدَيَّةِ.
بحار الأنوار (ط – بيروت) ؛ ج37 ؛ ص108 أَقُولُ رَوَى الشَّيْخُ أَحْمَدُ بْنُ فَهْدٍ فِي الْمُهَذَّبِ وَ غَيْرُهُ بِأَسَانِيدِهِمْ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: يَوْمُ النَّيْرُوزِ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَخَذَ فِيهِ النَّبِيُّ ص لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع الْعَهْدَ بِغَدِيرِ خُمٍّ فَأَقَرُّوا لَهُ بِالْوَلَايَةِ فَطُوبَى لِمَنْ ثَبَتَ عَلَيْهَا وَ الْوَيْلُ لِمَنْ نَكَثَهَا.
بحار الأنوار (ط – بيروت) ؛ ج38 ؛ ص86 أَقُولُ رَوَى الشَّيْخُ أَحْمَدُ بْنُ فَهْدٍ فِي الْمُهَذَّبِ وَ غَيْرُهُ بِأَسَانِيدِهِمْ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: يَوْمُ النَّيْرُوزِ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي حَمَلَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَى مَنْكِبِهِ حَتَّى رَمَى أَصْنَامَ الْقُرَيْشِ مِنْ فَوْقِ بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ وَ هَشَمَهَا .
بحار الأنوار (ط – بيروت) ؛ ج52 ؛ ص276 171- أَقُولُ رَوَى الشَّيْخُ أَحْمَدُ بْنُ فَهْدٍ فِي كِتَابِ الْمُهَذَّبِ وَ غَيْرِهِ فِي غَيْرِهِ بِأَسَانِيدِهِمْ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ يَوْمُ النَّيْرُوزِ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي يَظْهَرُ فِيهِ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ وُلَاةَ الْأَمْرِ وَ يُظْفِرُهُ اللَّهُ تَعَالَى بِالدَّجَّالِ فَيَصْلِبُهُ عَلَى كُنَاسَةِ الْكُوفَةِ.
بحار الأنوار (ط – بيروت) ؛ ج52 ؛ ص308 84- أَقُولُ رَوَى الشَّيْخُ أَحْمَدُ بْنُ فَهْدٍ فِي الْمُهَذَّبِ وَ غَيْرُهُ فِي غَيْرِهِ بِأَسَانِيدِهِمْ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ يَوْمُ النَّيْرُوزِ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي يَظْهَرُ فِيهِ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ وُلَاةَ الْأَمْرِ وَ يُظْفِرُهُ اللَّهُ تَعَالَى بِالدَّجَّالِ فَيَصْلِبُهُ عَلَى كُنَاسَةِ الْكُوفَةِ وَ مَا مِنْ يَوْمِ نَيْرُوزٍ إِلَّا وَ نَحْنُ نَتَوَقَّعُ فِيهِ الْفَرَجَ لِأَنَّهُ مِنْ أَيَّامِنَا حَفِظَتْهُ الْفُرْسُ وَ ضَيَّعْتُمُوهُ.
بحار الأنوار (ط – بيروت) ؛ ج56 ؛ ص91 باب 22 يوم النيروز و تعيينه و سعادة أيام شهور الفرس و الروم و نحوستها و بعض النوادر 1- أَقُولُ رَأَيْتُ فِي بَعْضِ الْكُتُبِ الْمُعْتَبَرَةِ رَوَى فَضْلُ اللَّهِ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ تَوَلَّاهُ اللَّهُ فِي الدَّارَيْنِ بِالْحُسْنَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْعَبَّاسِ الدُّورْيَسْتِيِّ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ جَعْفَرِ بْنِ
بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج56، ص: 92 أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْمُونِسِيِّ الْقُمِّيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ بِلَالٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يُوسُفَ عَنْ حَبِيبِ الْخَيْرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ الصَّائِغِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع يَوْمَ النَّيْرُوزِ فَقَالَ ع أَ تَعْرِفُ هَذَا الْيَوْمَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا يَوْمٌ تُعَظِّمُهُ الْعَجَمُ وَ تَتَهَادَى فِيهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقُ ع وَ الْبَيْتِ الْعَتِيقِ الَّذِي بِمَكَّةَ مَا هَذَا إِلَّا لِأَمْرٍ قَدِيمٍ أُفَسِّرُهُ لَكَ حَتَّى تَفْهَمَهُ قُلْتُ يَا سَيِّدِي إِنَّ عِلْمَ هَذَا مِنْ عِنْدِكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يَعِيشَ أَمْوَاتِي وَ تَمُوتَ أَعْدَائِي فَقَالَ يَا مُعَلَّى إِنَّ يَوْمَ النَّيْرُوزِ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَخَذَ اللَّهُ فِيهِ مَوَاثِيقَ الْعِبَادِ أَنْ يَعْبُدُوهُ وَ لَا يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ أَنْ يُؤْمِنُوا بِرُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ وَ أَنْ يُؤْمِنُوا بِالْأَئِمَّةِ ع وَ هُوَ أَوَّلُ يَوْمٍ طَلَعَتْ فِيهِ الشَّمْسُ وَ هَبَّتْ بِهِ الرِّيَاحُ وَ خُلِقَتْ فِيهِ زَهْرَةُ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي اسْتَوَتْ فِيهِ سَفِينَةُ نُوحٍ ع عَلَى الْجُودِيِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَحْيَا اللَّهُ فِيهِ الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي نَزَلَ فِيهِ جَبْرَئِيلُ عَلَى النَّبِيِّ ص وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي حَمَلَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَى مَنْكِبِهِ حَتَّى رَمَى أَصْنَامَ قُرَيْشٍ مِنْ فَوْقِ الْبَيْتِ الْحَرَامِ فَهَشَمَهَا وَ كَذَلِكَ إِبْرَاهِيمُ ع وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَمَرَ النَّبِيُّ ص أَصْحَابَهُ أَنْ يُبَايِعُوا عَلِيّاً ع بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي وَجَّهَ النَّبِيُّ ص عَلِيّاً ع إِلَى وَادِي الْجِنِّ يَأْخُذُ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ لَهُ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي بُويِعَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فِيهِ الْبَيْعَةَ الثَّانِيَةَ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي ظَفِرَ فِيهِ بِأَهْلِ النَّهْرَوَانِ وَ قَتَلَ ذَا الثُّدَيَّةِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي يَظْهَرُ فِيهِ قَائِمُنَا وَ وُلَاةُ الْأَمْرِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي يَظْفَرُ فِيهِ قَائِمُنَا بِالدَّجَّالِ فَيَصْلِبُهُ عَلَى كُنَاسَةِ الْكُوفَةِ وَ مَا مِنْ يَوْمِ نَيْرُوزٍ إِلَّا وَ نَحْنُ نَتَوَقَّعُ فِيهِ الْفَرَجَ لِأَنَّهُ مِنْ أَيَّامِنَا وَ أَيَّامِ شِيعَتِنَا حَفِظَتْهُ الْعَجَمُ وَ ضَيَّعْتُمُوهُ أَنْتُمْ وَ قَالَ إِنَّ نَبِيّاً مِنَ الْأَنْبِيَاءِ سَأَلَ رَبَّهُ كَيْفَ يُحْيِي هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ الَّذِينَ خَرَجُوا
بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج56، ص: 93 فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنْ يَصُبَّ الْمَاءَ عَلَيْهِمْ فِي مَضَاجِعِهِمْ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ هُوَ أَوَّلُ يَوْمٍ مِنْ سَنَةِ الْفُرْسِ فَعَاشُوا وَ هُمْ ثَلَاثُونَ أَلْفاً فَصَارَ صَبُّ الْمَاءِ فِي النَّيْرُوزِ سُنَّةً فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي أَ لَا تُعَرِّفُنِي جُعِلْتُ فِدَاكَ أَسْمَاءَ الْأَيَّامِ بِالْفَارْسِيَّةِ فَقَالَ ع يَا مُعَلَّى هِيَ أَيَّامٌ قَدِيمَةٌ مِنَ الشُّهُورِ الْقَدِيمَةِ كُلُّ شَهْرٍ ثَلَاثُونَ يَوْماً لَا زِيَادَةَ فِيهِ وَ لَا نُقْصَانَ فَأَوَّلُ يَوْمٍ مِنْ كُلِّ شَهْرِ هُرْمَزْدَرُوزَ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ تَعَالَى خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ آدَمَ ع تَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ جَيِّدٌ صَالِحٌ لِلشُّرْبِ وَ لِلْفَرَحِ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمٌ سَعِيدٌ مُبَارَكٌ يَوْمُ سُرُورٍ تَكَلَّمُوا فِيهِ الْأُمَرَاءَ وَ الْكُبَرَاءَ وَ اطْلُبُوا فِيهِ الْحَوَائِجَ فَإِنَّهَا تَنْجَحُ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ وُلِدَ فِيهِ يَكُونُ مُبَارَكاً وَ ادْخُلُوا فِيهِ عَلَى السُّلْطَانِ وَ اشْتَرُوا فِيهِ وَ بِيعُوا وَ زَارِعُوا وَ اغْرِسُوا وَ ابْنُوا وَ سَافِرُوا فَإِنَّهُ يَوْمٌ مُخْتَارٌ يَصْلُحُ لِجَمِيعِ الْأُمُورِ وَ لِلتَّزْوِيجِ وَ مَنْ مَرِضَ فِيهِ يَبْرَأُ سَرِيعاً وَ مَنْ ضَلَّتْ لَهُ ضَالَّةٌ وَجَدَهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ الثَّانِي بَهْمَنْرُوزُ يَوْمٌ صَالِحٌ صَافٍ خَلَقَ اللَّهُ فِيهِ حَوَّاءَ ع وَ هُوَ ضِلْعٌ مِنْ أَضْلَاعِ آدَمَ ع وَ هُوَ اسْمُ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِحُجُبِ الْقُدْسِ وَ الْكَرَامَةِ تَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ صَالِحٌ مُخْتَارٌ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمٌ مُبَارَكٌ تَزَوَّجُوا فِيهِ وَ أْتُوا أَهَالِيَكُمْ مِنْ أَسْفَارِكُمْ وَ سَافِرُوا فِيهِ وَ اشْتَرُوا وَ بِيعُوا وَ اطْلُبُوا فِيهِ الْحَوَائِجَ فِي كُلِّ نَوْعٍ وَ هُوَ يَوْمٌ مُخْتَارٌ وَ مَنْ مَرِضَ فِيهِ مِنْ أَوَّلِ النَّهَارِ يَكُونُ مَرَضُهُ خَفِيفاً وَ مَنْ مَرِضَ فِي آخِرِهِ اشْتَدَّ مَرَضُهُ وَ خِيفَ مِنْ مَوْتِهِ فِي ذَلِكَ الْمَرَضِ الثَّالِثُ أُرْدِيبِهِشْتَرُوزُ اسْمُ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِالشِّفَاءِ وَ السُّقْمِ يَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ ثَقِيلٌ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمُ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ فَاتَّقُوا فِيهِ الْحَوَائِجَ وَ جَمِيعَ الْأَعْمَالِ وَ لَا تَدْخُلُوا فِيهِ عَلَى السُّلْطَانِ وَ لَا تَبِيعُوا وَ لَا تَشْتَرُوا وَ لَا تَزَوَّجُوا وَ لَا تَسْأَلُوا فِيهِ حَاجَةً وَ لَا تُكَلِّفُوهَا أَحَداً وَ احْفَظُوا أَنْفُسَكُمْ وَ اتَّقُوا أَعْمَالَ السُّلْطَانِ وَ تَصَدَّقُوا مَا أَمْكَنَكُمْ فَإِنَّهُ مَنْ مَرِضَ فِيهِ خِيفَ عَلَيْهِ وَ بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج56، ص: 94 هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَخْرَجَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ آدَمَ وَ حَوَّاءَ مِنَ الْجَنَّةِ وَ سُلِبَا فِيهِ لِبَاسَهُمَا وَ مَنْ سَافَرَ فِيهِ قُطِعَ عَلَيْهِ أَبَداً الرَّابِعُ شَهْرِيوَرْرُوزُ اسْمُ الْمَلَكِ الَّذِي خُلِقَتْ فِيهِ الْجَوَاهِرُ عَنْهُ وَ وُكِّلَ بِهَا وَ هُوَ مُوَكَّلٌ بِبَحْرِ الرُّومِ وَ تَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ مُخْتَارٌ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمٌ مُبَارَكٌ وُلِدَ فِيهِ هَابِيلُ بْنُ آدَمَ وَ هُوَ صَالِحٌ لِلتَّزْوِيجِ وَ طَلَبِ الصَّيْدِ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَنْ وُلِدَ فِيهِ يَكُونُ رَجُلًا صَالِحاً مُبَارَكاً وَ مُحَبَّباً إِلَى النَّاسِ إِلَّا أَنَّهُ لَا يَصْلُحُ فِيهِ السَّفَرُ وَ مَنْ سَافَرَ فِيهِ خَافَ الْقَطْعَ وَ يُصِيبُهُ بَلَاءٌ وَ غَمٌّ وَ مَنْ مَرِضَ فِيهِ يَبْرَأُ سَرِيعاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى الْخَامِسُ إِسْفَنْدَارَمَذْرُوزُ اسْمُ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِالْأَرَضِينَ يَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ ثَقِيلٌ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمُ نَحْسٍ رَدِيءٌ وُلِدَ فِيهِ قَابِيلُ بْنُ آدَمَ وَ كَانَ مَلْعُوناً كَافِراً وَ هُوَ الَّذِي قَتَلَ أَخَاهُ وَ دَعَا بِالْوَيْلِ وَ الثُّبُورِ عَلَى أَهْلِهِ وَ أَدْخَلَ عَلَيْهِمُ الْغَمَّ وَ الْبُكَاءَ فَاجْتَنِبُوهُ فَإِنَّهُ يَوْمٌ شُؤْمٌ وَ نَحْسٌ وَ مَذْمُومٌ وَ لَا تَطْلُبُوا فِيهِ حَاجَةً وَ لَا تَدْخُلُوا فِيهِ عَلَى السُّلْطَانِ وَ ادْخُلُوا فِي مَنَازِلِكُمْ وَ احْذَرُوا فِيهِ كُلَّ الْحَذَرِ مِنَ السِّبَاعِ وَ الْحَدِيدِ السَّادِسُ خُرْدَادْرُوزُ اسْمُ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِالْجِبَالِ تَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ خَفِيفٌ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمٌ مُبَارَكٌ صَالِحٌ لِلتَّزْوِيجِ وَ لِطَلَبِ الْحَوَائِجِ لِكُلِّ مَا يُسْعَى فِيهِ مِنَ الْأَمْرِ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ الصَّيْدِ فِيهِمَا وَ لِلْمَعَاشِ وَ كُلِّ حَاجَةٍ وَ مَنْ سَافَرَ فِيهِ رَجَعَ إِلَى أَهْلِهِ سَرِيعاً بِكُلِّ مَا يُحِبُّهُ وَ يُرِيدُهُ وَ بِكُلِّ غَنِيمَةٍ فَجِدُّوا فِي كُلِّ حَاجَةٍ تُرِيدُونَهَا فِيهِ فَإِنَّهَا مَقْضِيَّةٌ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى السَّابِعُ مُرْدَادْرُوزُ اسْمُ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِالنَّاسِ وَ أَرْزَاقِهِمْ يَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ جَيِّدٌ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمٌ سَعِيدٌ مُبَارَكٌ اعْمَلُوا فِيهِ جَمِيعَ مَا شِئْتُمْ مِنَ السَّعْيِ فِي حَوَائِجِكُمْ مِنَ الْبِنَاءِ وَ الْغَرْسِ وَ الذَّرْوِ وَ الزَّرْعِ وَ لِطَلَبِ الصَّيْدِ وَ الدُّخُولِ عَلَى السُّلْطَانِ وَ السَّفَرِ فَإِنَّهُ يَوْمٌ مُخْتَارٌ يَصْلُحُ لِكُلِّ حَاجَةٍ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج56، ص: 95 الثَّامِنُ دَيْبَارْرُوزُ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ تَعَالَى تَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ جَيِّدٌ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمٌ مُبَارَكٌ صَالِحٌ لِكُلِّ حَاجَةٍ يُسْعَى فِيهَا وَ لِلشِّرَاءِ وَ الْبَيْعِ وَ الصَّيْدِ مَا خَلَا السَّفَرَ فَاتَّقُوا فِيهِ وَ مَنْ مَرِضَ فِيهِ يَبْرَأُ سَرِيعاً وَ ادْخُلُوا فِيهِ عَلَى السُّلْطَانِ وَ غَيْرِهِ فَإِنَّهُ يُقْضَى فِيهِ الْحَوَائِجُ وَ مَنْ دَخَلَ فِيهِ عَلَى السُّلْطَانِ لِحَاجَةٍ فَلْيَسْأَلْهُ فِيهَا التَّاسِعُ آذَرْرُوزُ اسْمُ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِالنِّيرَانِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ خَفِيفٌ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمٌ صَالِحٌ خَفِيفٌ سَعِيدٌ مُبَارَكٌ مِنْ أَوَّلِ النَّهَارِ إِلَى آخِرِ النَّهَارِ يَصْلُحُ لِلسَّفَرِ وَ لِكُلِّ مَا تُرِيدُ وَ مَنْ سَافَرَ فِيهِ رُزِقَ مَالًا كَثِيراً وَ يَرَى فِي سَفَرِهِ كُلَّ خَيْرٍ وَ مَنْ مَرِضَ يَبْرَأُ سَرِيعاً وَ لَا يَنَالُهُ فِي عِلَّتِهِ مَكْرُوهٌ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى فَاطْلُبُوا الْحَوَائِجَ فِيهِ فَإِنَّهَا تُقْضَى لَكُمْ بِمَشِيَّةِ اللَّهِ تَعَالَى وَ تَوْفِيقِهِ الْعَاشِرُ آبَانْرُوزُ اسْمُ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِالْبَحْرِ وَ الْمِيَاهِ تَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ ثَقِيلٌ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمٌ صَالِحٌ لِكُلِّ شَيْءٍ مَا خَلَا الدُّخُولَ عَلَى السُّلْطَانِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي وُلِدَ فِيهِ نُوحٌ ع وَ مَنْ وُلِدَ فِيهِ يَكُونُ مَرْزُوقاً مِنْ مَعَاشِهِ وَ لَا يُصِيبُهُ ضِيقٌ وَ لَا يَمُوتُ حَتَّى يَهْرَمَ وَ لَا يُبْتَلَى بِفَقْرٍ وَ مَنْ فَرَّ فِيهِ مِنَ السُّلْطَانِ أَوْ غَيْرِهِ أُخِذَ وَ مَنْ ضَلَّتْ لَهُ ضَالَّةٌ وَجَدَهَا وَ هُوَ جَيِّدٌ لِلشِّرَاءِ وَ الْبَيْعِ وَ السَّفَرِ وَ مَنْ مَرِضَ فِيهِ يَبْرَأُ سَرِيعاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى الْحَادِيَ عَشَرَ خُورْرُوزُ اسْمُ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِالشَّمْسِ يَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ ثَقِيلٌ مِثْلُ أَمْسِهِ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ الْيَوْمُ الَّذِي وُلِدَ فِيهِ شَيْثُ بْنُ آدَمَ ع وَ النَّبِيُّ ص وَ هُوَ يَوْمٌ صَالِحٌ لِلشِّرَاءِ وَ الْبَيْعِ وَ لِجَمِيعِ الْأَعْمَالِ وَ الْحَوَائِجِ وَ لِلسَّفَرِ مَا خَلَا الدُّخُولَ عَلَى السُّلْطَانِ فَإِنَّهُ لَا يَصْلُحُ وَ التَّوَارِي عَنْهُ فِيهِ أَصْلَحُ مِنَ الدُّخُولِ عَلَيْهِ فَاجْتَنِبُوا فِيهِ ذَلِكَ وَ مَنْ وُلِدَ فِيهِ يَكُونُ مُبَارَكاً مَرْزُوقاً فِي مَعَاشِهِ طَوِيلَ الْعُمُرِ وَ لَا يَفْتَقِرُ أَبَداً فَاطْلُبُوا فِيهِ حَوَائِجَكُمْ مَا خَلَا السُّلْطَانَ الثَّانِي عَشَرَ مَاهْرُوزُ اسْمُ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِالْقَمَرِ يَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ
بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج56، ص: 96 خَفِيفٌ يُسَمَّى رُوزْبِهَ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمٌ صَالِحٌ جَيِّدٌ مُخْتَارٌ يَصْلُحُ لِكُلِّ شَيْءٍ تُرِيدُونَهُ مِثْلَ الْيَوْمِ الْحَادِيَ عَشَرَ وَ مَنْ وُلِدَ فِيهِ يَكُونُ طَوِيلَ الْعُمُرِ فَاطْلُبُوا فِيهِ حَوَائِجَكُمْ وَ ادْخُلُوا عَلَى السُّلْطَانِ فِي أَوَّلِهِ وَ لَا تَدْخُلُوا فِي آخِرِهِ وَ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهَا فَإِنَّهَا تُقْضَى لَكُمْ بِمَشِيَّةِ اللَّهِ تَعَالَى الثَّالِثَ عَشَرَ تِيرْرُوزُ اسْمُ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِالنُّجُومِ يَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ ثَقِيلٌ شُؤْمِيٌّ جِدّاً وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمُ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ فَاتَّقُوهُ فِي جَمِيعِ الْأَعْمَالِ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ لَا تَقْصِدُوا وَ لَا تَطْلُبُوا فِيهِ الْحَاجَةَ أَصْلًا وَ لَا تَدْخُلُوا فِيهِ عَلَى السُّلْطَانِ وَ غَيْرِهِ جُهْدَكُمْ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ الرَّابِعَ عَشَرَ جُوشْرُوزُ اسْمُ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِالْبَشَرِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْمَوَاشِي تَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ خَفِيفٌ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمٌ جَيِّدٌ صَالِحٌ لِكُلِّ عَمَلٍ وَ أَمْرٍ يُرَادُ وَ يُحْمَدُ فِيهِ لِقَاءُ الْأَشْرَافِ وَ الْعُلَمَاءِ وَ لِطَلَبِ الْحَوَائِجِ وَ مَنْ يُولَدُ فِيهِ يَكُونُ حَسَنَ الْكَمَالِ مَشْعُوفاً بِطَلَبِ الْعِلْمِ وَ يُعَمَّرُ طَوِيلًا يَكْثُرُ مَالُهُ فِي آخِرِ عُمُرِهِ وَ مَنْ مَرِضَ فِيهِ يَبْرَأُ بِمَشِيَّةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَامِسَ عَشَرَ دَيْمِهْرَرُوزُ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ تَعَالَى تَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ خَفِيفٌ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمٌ صَالِحٌ مُبَارَكٌ لِكُلِّ عَمَلٍ وَ لِكُلِّ حَاجَةٍ تُرِيدُهَا إِلَّا أَنَّهُ مَنْ يُولَدُ فِيهِ يَكُونُ بِهِ خَرَسٌ أَوْ لُثْغَةٌ فَاطْلُبُوا فِيهِ الْحَوَائِجَ فَإِنَّهَا تُقْضَى إِنْ شَاءَ اللَّهُ السَّادِسَ عَشَرَ مِهْرَرُوزُ اسْمُ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِالرَّحْمَةِ تَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ خَفِيفٌ جَيِّدٌ جِدّاً وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمٌ مَنْحُوسٌ رَدِيءٌ مَذْمُومٌ فَلَا تَطْلُبُوا فِيهِ حَوَائِجَكُمْ وَ لَا تُسَافِرُوا فِيهِ فَإِنَّهُ مَنْ سَافَرَ فِيهِ هَلَكَ وَ مَنْ وُلِدَ فِيهِ يَكُونُ لَا بُدَّ مَجْنُوناً وَ مَنْ مَرِضَ فِيهِ لَا يَكَادُ يَنْجُو فَاجْهَدُوا فِي تَرْكِ طَلَبِ الْحَوَائِجِ وَ الْحَرَكَةِ فَإِنَّهَا وَ إِنْ قُضِيَتْ تُقْضَى بِمَشَقَّةٍ وَ رُبَّمَا لَمْ يَتِمَّ فِيهَا الْمُرَادُ فَاتَّقُوا مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ تَصَدَّقُوا فِيهِ بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج56، ص: 97 السَّابِعَ عَشَرَ نَمْرُوشْ رُوزُ اسْمُ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِخَرَابِ الْعَالَمِ وَ هُوَ جَبْرَئِيلُ ع يَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ مُخْتَارٌ خَفِيفٌ مُتَوَسِّطٌ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمٌ صَالِحٌ لِكُلِّ مَا يُرَادُ جَيِّدٌ مُوَافِقٌ صَافٍ مُخْتَارٌ لِجَمِيعِ الْحَوَائِجِ فَاطْلُبُوا فِيهِ مَا شِئْتُمْ وَ تَزَوَّجُوا وَ بِيعُوا وَ اشْتَرُوا وَ ازْرَعُوا وَ ابْنُوا وَ ادْخُلُوا عَلَى السُّلْطَانِ وَ غَيْرِهِ فَإِنَّ حَوَائِجَكُمْ تُقْضَى بِمَشِيَّةِ اللَّهِ تَعَالَى الثَّامِنَ عَشَرَ رَشْرُوزُ اسْمُ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِالنِّيرَانِ يَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ خَفِيفٌ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمٌ مُخْتَارٌ جَيِّدٌ مُبَارَكٌ صَالِحٌ لِلسَّفَرِ وَ الزَّرْعِ وَ طَلَبِ الْحَوَائِجِ وَ التَّزْوِيجِ وَ كُلِّ أَمْرٍ يُرَادُ وَ مَنْ خَاصَمَ فِيهِ عَدُوَّهُ أَوْ خَصْمَهُ غَلَبَ عَلَيْهِ وَ ظَفِرَ فِيهِ بِقُدْرَةِ اللَّهِ تَعَالَى التَّاسِعَ عَشَرَ فَرْوَرْدِينْرُوزُ اسْمُ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِأَرْوَاحِ الْخَلَائِقِ وَ قَبْضِهَا يَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ ثَقِيلٌ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمٌ مُخْتَارٌ صَالِحٌ جَيِّدٌ لِلسَّفَرِ وَ التَّزْوِيجِ وَ طَلَبِ الْحَوَائِجِ وَ مَنْ خَاصَمَ فِيهِ عَدُوّاً ظَفِرَ بِهِ وَ غَلَبَهُ بِقُدْرَةِ اللَّهِ تَعَالَى وَ يَصْلُحُ لِكُلِّ عَمَلٍ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي وُلِدَ فِيهِ إِسْحَاقُ النَّبِيُّ ع وَ هُوَ يَوْمٌ مُبَارَكٌ يَصْلُحُ لِكُلِّ مَا تُرِيدُ وَ مَنْ يُولَدُ فِيهِ يَكُونُ مُبَارَكاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى الْعِشْرُونَ بَهْرَامْرُوزُ اسْمُ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِالنَّصْرِ وَ الْخِذْلَانِ فِي الْحَرْبِ يَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ خَفِيفٌ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمٌ صَالِحٌ جَيِّدٌ مُخْتَارٌ صَافٍ يَصْلُحُ لِطَلَبِ الْحَوَائِجِ وَ السَّفَرِ خَاصَّةً وَ الْبِنَاءِ وَ التَّزْوِيجِ وَ الْعُرْسِ وَ الدُّخُولِ عَلَى السُّلْطَانِ وَ غَيْرِهِ فِيهِ فَإِنَّهُ يَوْمٌ مُبَارَكٌ يَصْلُحُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى الْحَادِي وَ الْعِشْرُونَ رَامْرُوزُ اسْمُ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِالْفَرَحِ وَ السُّرُورِ تَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ جَيِّدٌ يُتَبَرَّكُ بِهِ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمُ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ وَ هُوَ يَوْمُ إِهْرَاقِ الدِّمَاءِ فَاتَّقُوا فِيهِ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ لَا تَطْلُبُوا فِيهِ حَاجَةً وَ لَا تَنَازَعُوا فِيهِ
بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج56، ص: 98 خَصْماً وَ مَنْ يُولَدْ فِيهِ يكون [يَكُنْ] مُحْتَاجاً فَقِيراً فِي أَكْثَرِ أَمْرِهِ وَ دَهْرِهِ وَ مَنْ سَافَرَ فِيهِ لَمْ يَرْبَحْ وَ خِيفَ عَلَيْهِ الثَّانِي وَ الْعِشْرُونَ بَادْرُوزُ اسْمُ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِالرِّيَاحِ يَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمٌ ثَقِيلٌ وَ يَقُولُ الصَّادِقُ إِنَّهُ يَوْمٌ مُخْتَارٌ جَيِّدٌ صَافٍ يَصْلُحُ لِكُلِّ حَاجَةٍ تُر
[پاسخ]
امام صادق (ع) می فرمایند : هیچ نوروزی نیست مگر آن که ما در آن روز منتظر فرج قائم آل محمد (عج ) هستیم ؛ چرا که نوروز از روزهای ما وشیعیان ما است .
[پاسخ]
حسن پاسخ در تاريخ 17/12/1394 2:08 ب.ظ:
بسمه تعالی باعرض سلام بحث حدیث شناسی، مخاطب شناسی و بررسی سند و محتوای حدیث، بحث بسیار پیچیده ای می باشد و نیاز به تحقیق و بررسی است.
به صورت کلّی هنگامی که روایات را بررسی می کنیم، به این نتیجه می رسیم که نوروز(نَیرُوز) اختصاص به روز خاصی در سال ندارد. نوروز همان طور که در کتاب «مَن لا یحضره الفقیه» آمده است(نَیروز) به معنای تغییر و تحوّل به سوی پیشرفت و تکامل(اقتصادی، جسمی، روحی و…) می باشد. در مورد روایاتی هم که از معلّی بن خُنَیس، نقل می شود، ضعیف السّند هستند امّا با در نظر گرفتن مقصود اهل بیت علیهم السّلام از واژه ی «نَیروز» با معنای یاد شده، روایات از حیث محتوایی مطابق قرآن و سنّت می گردند. با تشکّر التماس دعا
[پاسخ]
باید بگم که در خیلی از روایات گفته شده و حتی امام صادق ( ع) هم بیان کرده که اتفاقات تارخی بسیاری در این روز اتفاق افتاد . اگر تاریخ 1/ 1/ 11 شمسی را شنیده باشید میدانید که در این روز که عیدغدیر اتفاق افتاد نوروز است .
[پاسخ]
با سلام می خواستم کتابی برای مطالعه در مورد هم زمان بودن با نوروز معرفی کنید ممنون می شم
[پاسخ]
باسلام ممنون ازمطلب خوبتان خواستم بپرسم که روزدقیق عید نوروزباروزعیدغدیرخم ارتباطی دارد بطورمثال هردودریک روز اتفاق افتاده باشدباتشکر
[پاسخ]
موسی پاسخ در تاريخ 05/09/1389 5:38 ق.ظ:
سلام آقای محمد تقی زمانی از لحاظ محاسبات تاریخی عید غدیر خم در همان روز نوروز نبوده آنچه در بعضی روایات آمده که نوروز روز نزول کشتی نوح بر کوه جودی ،نجات حضرت ابراهیم علی نبینا و علیه السلام و روز غدیرو روز به میقات رفتن موسی و امثال اینها ،همه دروغ است و روایات آن کذب ،علماء اسلامی میگویند این روایات کذبش همراه خودش است زیرا چنان راوی مشغول دروغ گوئی شده که فراموش کرده عید نوروز با این اوصاف از عید غدیر هم باعظمت تر و بزرگتر میشود
[پاسخ]