توهمات مذهبی در مغز

  • آزمايشها نشان مي دهد كه نيمي از مردم بطريقي تجربياتي شبيه تجربيات مذهبي در عمر خود داشته اند.

  • عصب شناسان نشان دادند كه قسمت لب آهيانه  مغز در ايجاد حس "يگانگي با جهان" موثر است.

  • مردمي كه دچار حملات صرعي ميگردند گاهي در حين حملات خود با اين تجربيات مواجه مي شوند.

  • دانشمندان با ايجاد ميدان مغناطيسي ( حدود 1 ميكروتسلا ) در اطراف قسمتي از مغز (تمپورال لوب ) باعث شدند كه تعدادي از آزمايش شوندگان حضور يك روح را در اطاق خود تجربه كنند . اما تمام آزمايشات نشان دهنده اين امر است كه آنچه مردم تجربه مي كنند تابع اصول و اعتقاد خود آنها مي باشد.

  • آيا نمي توان گفت كه تمام آنچه كه تجربيات و حقايق مذهبي مي ناميم نوعي تجربيات شخصي است كه در مغز روي مي دهد ؟
     
    تبيين عصب شناسي پديده هاي فرا حسي

پائول چرچلند فيلسوف معروف ذهن و استاد دانشگاه سن ديه گو اخيراً مدلى جديد براى ادراك رنگ ها از سوى انسان پيشنهاد كرده است كه به ادراك رنگ ها بسنده نمى كند و بسى از ادراكات ديگر انسانى را در برمى گيرد.

 چرچلند كه معتقد است پژوهش هاى عصب شناسى نه تنها رفتار انسانى را تبيين مى كنند كه تبيينى خوب از تجربيات فراحسى صورت مى دهند.
 وی مدلى براى عصب شناسى بصرى پيشنهاد كرده است كه بر طبق آن فهم انسانى از فعاليت هاى عصبى مغز ناشى مى شود. به نظر وى اين مدل بسيار شبيه پردازش تصاوير تلويزيونى است.
 او تصريح مى كند كه همه انسان ها رنگ را به شيوه اى يكسان درك مى كنند و اين ادراك ناشى از كيفيت پاسخ به رنگ است.
 اطلاعات نورى كه از شبكيه مى گذرند به سوى سلول هاى عصبى رهسپار مى شوند كه رنگ را ارزيابى مى كنند و بر طبق گونه اى نظام معادل سازى هر رنگ ارزش خاصى اخذ مى نمايد و بنابراين رنگ خاصى اطلاق مى شود.
 به نظر چرچلند مى توان در اينجا مدلى رياضياتى ترسيم كرد كه با آن معادله صورت گرفته در سلول هاى عصبى رابطه اين همانى دارد كه بر طبق آن مدل سه بعدى از پردازش بصرى مغز، رنگ هاى جهان طبيعى را باز مى نماياند.

 به نظر اين فيلسوف ذهن، اين مدل نه تنها ادراك بصرى كه پاره اى از تجربيات انفسى را نيز پيش بينى مى كند.

 او تصريح مى كند كه بخشى از مغز كه متكفل درك تصوير است قابليت هايى به مراتب بيشتر از آنچه جهان از آن طلب مى كند را دارا است و مغز ما اطلاعات بصرى را بر مبناى يك وضعيت اوليه ترجمه مى كند .هنگامى كه اين مبناى اوليه تغيير كند ادراكات رنگى نيز حتماً تغيير خواهند كرد.
 چرچلند به اين مدعا اكتفا نمى كند و معتقد است مدل پيشنهادى وى تأثير بسيارى بر نظريه هاى اخلاقى و حقوقى نيز دارد چرا كه مدل وى پيش بينى مى كند مكانيسم هاى عصب شناسى مشابه براى مفاهيم انتزاعى چه ها هستند. به نظر وى كودكان همانگونه كه رنگ ها را مى شناسند از مفاهيمى چون اعتماد، عشق و وظيفه اطاعت و شناخت كسب مى كنند. بنابراين اين مدل را مى توان براى اداركات فراحسى نيز به كار برد.
 
الهيات عصبي
 در سال ۱۹۹۹ كتابى با عنوان «ذهن عرفانى: كندوكاوى در بيولوژى تجربه دينى» The mystical Mind منتشر شد. «آندرو نيوبرگ» Newberg  و «دى آكيلى» نويسندگان كتاب كه از سال ها پيش تحقيقات در اين زمينه را آغاز كرده بودند، معتقدند كه :  ساختارهاى مغز انسان موجب شوق معنوى مى شوند.
 اين دو از اصطلاح «الهيات عصبى» (Neurotheoligy) استفاده كردند.

 دكتر «پرسينگر» نيز در اين زمينه تحقيقات بسيارى انجام داده است. اكثر آزمايشات انجام شده بر روى راهبان فرانسيسكانى و بوداييان تبتى بوده است. در اين آزمايشات از تكنيك هاى تصويربردارى مغز استفاده شده كه مهمترين آنها «توموگرافى با گسيل پوزتيرون» (PET) است. اين تصوير بردارى ها اطلاعاتى كامل از كاركردهاى تك تك ساختارهاى مغز به ما مى دهند.

تصويرهاى پايان  مراقبه  فعاليت افزاينده در لوب هاى فرونتال (كه نواحى توجه و مراقبه هستند) و كاهش فعاليت در لوب پارتيال فوقانى خلفى را نشان دادند. لوب پارتيال فوقانى خلفى به طور اوليه براى شناخت جهت مكان است. افرادى كه دچار آسيب اين ناحيه هستند در تعيين مكان مشكل دارند. «پرسينگر» حتى اين آزمايشات را بر روى افرادى كه با مصرف LSD تجربيات دينى داشتند، انجام داد و جالب بود كه نتايج كاملاً مشابه بود. در بيماران با تشنج لوب تمپورال نيز كه بعضى اوقات همراه با تجربيات دينى است، نتايج كاملاً مشابه است.
 
«نورو تئولوژى» كه پايه اى نورولوژى براى تجربيات دينى قائل است، مى تواند دين را از ديدگاه هاى تكاملى، بيولوژيكى يا هر منظر ديگرى تبيين كند. اكنون اين سئوال مطرح است كه:

 مطالعه دين به عنوان پديده اى نورو فيزيولوژى چه دلالت هايى براى تئولوژى خواهد داشت؟

«نيوبرگ» معتقد است كه بيولوژى مى تواند در تبيين اين كه چرا تئولوژى وجود دارد به ما كمك كند. «بيشاپ اليو اسگرشيا» مسئول مباحث اخلاق پزشكى در واتيكان در پاسخ به «نيوبرگ» مى گويد: «شما نمى توانيد بگوييد كه مغز دعا و نيايش را ايجاد مى كند. در واقع شما علت و معلول را با يكديگر خلط كرده ايد.» «نيوبرگ» در پاسخ گفته است: «يافته هاى ما را هركس مى تواند به شيوه اى تحويل گرايانه تفسيركند ما نمى گوييم كه مغز، خدا را خلق كرده است بلكه منظور اين است كه مغز به طور طبيعى تكامل پيدا كرده تا مكانيسم هايى براى تجربه دينى داشته باشد.»

 برخى  بر نوع تجربه دينى اى كه اين دانشمندان معتقد به بيولوژيك بودن آن هستند، اشكال وارد كرده اند. يعنى ميان تجربيات دينى «Erlebnis» (تجربه زيسته) و «Erfahrang» (تجربه ذهنى) بايد تفاوت قائل شد.

«نورو تئولوژى» با سئوالات بسيار ديگرى روبه رو است؛ مثلاً:

  •  اگر تجربه دينى قابل تحويل به سيستم عصبى است پس چرا تنها يك دين وجود ندارد؟

  •  و اگر معتقدين به اديان مختلف، پديده هاى دينى مشتركى را تجربه مى كنند مثلاً احساس بى زمانى،  اين پديده ها از كجا ناشى مى شوند؟

«نورو تئولوژى» رشته اى است كه بيش از ۱۰ سال از عمر آن نمى گذرد. اگرچه بانيان آن انسان هاى بى دينى نبوده اند اما تفسيرهاى تحويل گرايانه اى از يافته هاى آنها به عمل آمده كه دينداران را با مباحث جديدى روبه رو ساخته است.

منبع : آرمان و اندیشه

Share

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *