تحليل لايه لايه اي علت ها يکي از روش هاي آينده پژوهي است که سهيل عنايت الله آن را ابداع کرده و توسعه داده است. هدف از پياده سازي تحليل لايه لايه اي علت ها ساخت شکني پديده هاي اجتماعي و رسيدن به درکي عميق از لايه هاي زيرين مسائل و مشکلات است. پس از آشکار شدن لايه هاي مختلف پديده ها و قرار گرفتن متن در بافت نوبت به تدوين و ارائه سناريو هاي بديل آينده مي رسد. در تحليل لايه لايه اي علت ها حالت هاي مختلف دانستن اعم از علمي- تجربي، تفسيري – تاويلي، و فلسفي – انتقادي يکپارچه مي شوند. ارزش و سودمندي اين روش در پيش بيني بهتر و دقيق تر آينده نيست بلکه با ايجاد فضاهاي گذار زمينه لازم را براي خلق آينده هاي بديل فراهم مي کند. همچنين کاربرد اين روش هنگام سياست گذاري عمومي و درازمدت نهايتا منجر به تهيه بينش هاي جامع تر، ژرف تر و اثربخش تر مي شود.
تحليل لايه لايه اي علت ها از چهار سطح تشکيل مي شود که عبارتند از : ليتاني ، علت هاي اجتماعي ، جهان بيني و گفتمان مسلط ، و نهايتا اسطوره -استعاره.
۱- سطح اول ليتاني نام دارد که در فرهنگ مسيحي به معني مراسم دعا و مناجات دسته جمعي است. ليتاني سطحي ترين لايه بوده و معرف ديدگاه رسمي و پذيرفته شده از واقعيت است.
۲- سطح دوم سطح علت هاي اجتماعي و معرف ديدگاه سيستميک است. در اين سطح داده هاي سطح ليتاني توضيح داده شده و مورد سوال قرار مي گيرند.
۳- سطح سوم نمايانگر جهان بيني و گفتمان است. در اين سطح فرض هاي استدلالي ، که بر بستر جهان بيني ها و ايدئولوژي ها قرار داشته و ناخودآگاه هستند واکاويده مي شوند.
۴- سطح چهارم نشانگر اسطوره ها و استعاره هاست. اين سطح در واقع معرف ابعاد انگيزشي ناخودآگاه موضوع است.
چالش اصلي کاربرد روش تحليل لايه لايه اي علت ها حرکت بالا به پائين و پائين به بالا در بين اين چهار سطح است. بنابراين روش مذکور همه اشکال مختلف دانستن را در بر مي گيرد. تنها از طريق واکاوي عميق و زيربنائي لايه هاي علي است که مي توان مطمئن شد آينده هاي بديل و ناب شناخته و بررسي خواهند شد. ويژگي برجسته روش تحليل لايه لايه اي علت ها اين است که با ترديد و شکاکيت درباره علت اصلي آغاز مي شود. به هر صورت چه در آغاز و چه در انجام آينده در معرض سوال و پرسش قرار مي گيرد.
روش تحليل لايه لايه اي علت ها به پساساختارگرائي تعلق دارد. در اين روش برخلاف روش هائي مانند "برنامه ريزي برپايه سناريوها"، "پس نگري از آينده به امروز"، و "تحليل موضوعات نوپديد"، بر گسترش افقي فضاي آينده ها کمتر تمرکز مي شود. در واقع کانون تمرکز اين روش گسترش عمودي فضاي آينده يا همان لايه هاي زيرين و ضمني پديده هاست. معمولا اکثر روش هاي "آينده پژوهي" در سطحي ترين لايه ها باقي مانده و کمتر به عمق پديده ها نفوذ مي کنند. البته از آنجا که تسلط بر اين روش و کاربرد درست و مناسب آن مستلزم استعدادهاي تحليلي پيشرفته و مهارتهاي هرمونتيک قوي است که همگي ريشه در علوم انساني، فلسفه، و اسطوره شناسي دارند احتمالا اکثر مشاوران آينده پژوه در ابتدا در زمينه فهم و کاربرد اين روش مشکل خواهند داشت.
ارزش افزوده تحليل لايه لايه اي علت ها
به طور خلاصه مي توان گفت که مهم ترين منافع روش تحليل لايه لايه اي علت ها عبارتند از:
۱- گسترش دامنه و پرباري سناريوها
۲- در صورت کاربرد در قالب کارگاه آموزشي نهايتا منجر به گنجاندن نظرات و ديدگاه هاي مشارکت کنندگان با تخصص ها و علائق متفاوت مي شود.
۳- دامنه بسيار گسترده تري از افراد با علاقه مندي ها و تخصص هاي متنوع و مختلف مانند نويسندگان، شاعران و هنرمندان مي توانند درگير پروژه آينده پژوهي شوند.
۴- موضع گيري هاي موافق و مخالف مشارکت کنندگان را لايه بندي مي کند.
۵- جابجائي کانون و نگرش بحث و گفت و گو از حالت سطحي و روبنائي به سمت تامل عميق تر و زيربنائي
۶-فراهم سازي دامنه اي براي اقدامات گذار
7– پيشنهاد و توصيه اقدام هاي سياستي که بر پايه لايه هاي مختلف تحليل استوارند.
۸- طرح مجدد مولفه عمودي در تحليل اجتماعي يعني از نسبي گرائي پست مدرن به اخلاقيات جهاني
به طور کلي مطالعات آينده پژوهي انتقادي تحت عنوان پساساختارگرائي شناخته مي شود. البته متفکراني مانند ميشل فوکو پساساختارگرائي را بيشتر به عنوان يک چارچوب کلي شناخت شناسي توسعه داده اند ولي تحليل لايه لايه اي علت ها عي رغم فرار پست مدرنيسم از روشمندي در واقع يک روش تحقيق است که قصد دارد ماهيت گذشته، حال و آينده را مورد کند و کاو قرار دهد.
ابعاد آينده پژوهي
به طور کلي مي توان آينده پژوهي را در سه بعد همپوشان طبقه بندي کرد که عبارتند از:
-
علمي – تجربي
-
تفسيري – تاويلي
-
فلسفي – انتقادي
در هر يک از اين سه بعد درباره واقعيت، حقيقت، نقش سوژه، ماهيت جهان، و ماهيت آينده فرض هاي متفاوتي وجود دارد. اما سهيل عنايت الله ترجيح مي دهد که اين سه بعد را با يکديگر ترکيب کند يعني داده هاي مشهود ( پيش بيني کننده) را درون بافت معناهائي که به آنها مي دهيم ( تفسير کننده) قرار دهيم و سپس همه اينها را در ساختارهاي تاريخي قدرت/ دانش، طبقه اجتماعي، جنسيت، و شناخت ببريم ( انتقادي).
در روش تحليل لايه لايه اي علت ها بر خلاف روش هاي علمي – تجربي رسيدن به درک غير شخصي و عيني زياد مهم نيست، همچنين برخلاف روش هاي تفسيري رسيدن به تفاهم متقابل نيز آنچنان مهم نيست بلکه هدف عمده فاصله گيري از و نيز شکستن طبقه بندي هاي رايج و مسلط است. اين فاصله گيري موجب مي شود که ما وضعيت کنوني اجتماعي را شکننده بدانيم، آن را يک حالت خيلي خاص بدانيم و نه يک چارچوب طبقه بندي شده جهان شمول. در واقع آنچه که اکنون مي بينيم يک گفتمان مسلط است درست شبيه يک پارادايم اما دربرگيرنده فرضيات شناختي
در رويکرد انتقادي پساساختارگرا وظيفه اصلي پژوهشگر پيش گوئي آينده يا تطبيق آينده ها (مانند رويکرد تفسيري) نيست بلکه ايجاد تزلزل و ترديد درباره واحدهاي تحليل است. به بيان ديگر وظيفه اصلي تعريف بهتر آينده نيست بلکه تا حدودي هدف اصلي به چالش کشيدن تعريف رسمي از آينده است. به عنوان مثال پيش بيني رشد جمعيت زياد مهم نيست بلکه بايد ديد که چرا در گفتمان رايج اصلا جمعيت (يعني تعداد نفرات) برجسته شده است و مثلا به جاي آن مفاهيمي مانند اجتماع يا مردم به کار نمي رود.
از ديدگاهي گسترده تر حتي مي توان پرسيد که اصلا چرا بايد جمعيت را پيش بيني کرد؟ چرا نرخ هاي رشد مهم تر از سطوح مصرف هستند؟ بي ترديد نقش حکومت و ديگر اشکال قدرت مثلا نهادهاي مذهبي در خلق گفتمان مسلط انکار ناپذير است بويژه از اين جهت که برخي سولات را طبيعي مي کنند و بقيه موارد را قابل نقد مي دانند. تنها از اين طريق مي توان فهميد که يک آينده خاص چگونه سلطه جو شده است. اما مهم تر از اشکال قدرت، واحدهاي شناختي يا ساختارهاي دانشي هستند که چارچوب آنچه دانستني است را و آنچه دانستني نيست را تعيين مي کنند. يعني چيزهائي که هوشمندي را تعريف يا کور مي کنند. از اين رو اگرچه ساختارها و نهادهائي مانند دولت مدرن ابزارهاي مفيدي براي تحليل هستند اما نبايد آنها را جهان شمول دانست بلکه صرفا حالت هاي خاصي هستند که منبعث از تاريخ، تمدن، و شناخت ( مرزهاي دانشي که چارچوب دانستن ما را تعريف مي کنند) مي باشند.
در رويکرد پساساختارگرا تلاش مي شود که روندها و رويدادها در معرض شک و ترديد قرار بگيرند. وظيفه اصلي پژوهشگر مانند آنچه که پژوهش هاي تحليل نئومارکسيستي تاکيد مي شود صرفا تشخيص خاستگاه طبقاتي اين روندها و رويداد ها نيست. در واقع موضوع اين نيست که چه روندها يا رويدادهاي ديگري مي توانستند مطرح شوند که نشده اند بلکه هدف تشخيص اين نکته است که يک موضوع خاص اصلا از همان ابتدا چگونه در قالب يک رويداد يا روند ساخت يافته است و همچنين هزينه هاي اين ساخت اجتماعي خاص چه بوده است. يعني اينکه کدام يک از پاردايم ها بواسطه نام بردن از اين روند يا رويداد خاص به مزيت و برتري مي رسد.
يکي از سودمندترين شيوه هاي فاصله گيري از حال و اکنون به کاربستن شيوهاي مختلف دانستن بويژه رجوع به طبقه بندي دانش در تمدن هاي مختلف است. به عنوان مثال، در مورد موضوع جمعيت مي توان از تمدن هاي مختلف مانند کنفسيوسي، اسلامي، هندي، و غيره پرسيد که گفتمان جمعيت را چگونه مي سازند. در اين صورت سناريوهاي مربوط به آينده جمعيت بسيار بيشتر در معرض نقد قرار مي گيرند زيرا منطق اصلي طبقه بندي سناريوها که در اين حالت به جمعيت مربوط مي شود وارد يک رقابت با ديگر منطق ها مي شود. در واقع کانون تمرکز اين خواهد بود که چگونه شمارش نفوس، درک مردم از زمان، رابطه آنها با خود، ديگران، و حکومت را تحت تاثير قرار مي دهد.
در نتيجه هدف عمده آينده پژوهي انتقادي مختل سازي روابط قدرت کنوني از طريق نقد و پرسش از طبقه بندي هاي رايج و طرح مکان ها يا سناريو هاي ديگر براي آينده است. زماني که فاصله گيري تاريخي، آينده، و تمدني رخ دهد آنگاه حال و اکنون کمتر صلب و محکم به نظر مي رسد و در واقع حال و اکنون صرفا قابل توجه خواهد شد. بدين ترتيب فضاهاي سخت و محکم واقعيت، شل و رها شده و امکان هاي نوين، ايده هاي جديد و ساختارهاي بديع ظهور مي يابند. در اينجا چيستي حقيقت آنچنان مهم نيست بلکه مهم چگونگي کارکرد حقيقت در يک ترتيبات سياستي خاص، چگونگي به خاطر آمدن حقيقت در اذهان، هويت کساني که حقيقت را به ذهن ديگران مي آورند، چگونگي اشاعه و گسترش حقيقت، و چگونگي نفع و ضرر بردن برخي افراد خاص به خاطر نام بردن از برخي موضوعات به عنوان حقيقت، واقعيت و قابل توجه است.
در اين رويکرد، زبان صرفا نماد نيست بلکه در ساخت واقعيت نقش دارد. چنين نگرشي کاملا متفاوت از نگرش حاکم بر قلمرو علمي – تجربي است که در آن زبان يک شيوه کاملا شفاف است که صرفا واقعيت را بي طرفانه توصيف مي کند. همچنين کاملا متفاوت از نگرش حاکم بر قلمرو تفسيري است که در آن زبان مبهم بوده و واقعيت را به شيوه هاي خاصي رنگ آميزي مي کند.
روش تحليل لايه لايه اي علت ها با حرکت بالا و پائين در سطوح چهارگانه، نگرش هاي مختلف شناختي را وارد مي کند اما آنها را در سطوح مختلف مرتب مي کند. اگر حرکت بالا و پائين در بين اين سطوح انجام نشود روش <<تحليل لايه لايه اي علت ها>> با ضعف بزرگي همراه خواهد بود چرا که فقط در پي طبقه بندي هاي بهتر مي روند بي آنکه بخواهد سياست هاي خردمندانه تر تهيه کند. در واقع بازگشت از لايه هاي پائين تر گفتمان و استعاره به لايه سطحي ليتاني منجر به تهيه سياست هاي کل نگر تر خواهد شد.
در رويکردهاي تفسيري و انتقادي، نگاه به آينده پژوهي از دريچه تمدني بسيار محوري است. در پژوهش هاي تمدني در واقع طبقه بندي هاي رايج و کنوني در معرض پرسش قرار مي گيرند زيرا اين طبقه بندي ها غالبا بر پايه تمدن مسلط شکل گرفته اند (مثلا امروزه تمدن غرب مسلط و طبقه بندي هاي آن مقبول و رايج است). بدين ترتيب پژوهشگران در مي يابند که در پشت واقعيت تجربي واقعيت فرهنگي و در پشت آن نيز جهان بيني قرار گرفته است.
جعبه ابزار آينده انديشي پساساختارگرا
اولين واژه مهم در جعبه ابزار آينده انديشي پساساختارگرا، ساخت شکني است. در اينجا ما متن را مي گيريم ( منظور از متن هر چيزي است که بتوان آن را نقد کرد اعم از يک فيلم، يک کتاب، يک جهان بيني، يک شخص- چيزي يا کسي که بتوان آن را خواند) و آن را به مولفه ها و اجزايش مي شکنيم و مي پرسيم چه چيزي آشکار و مشهود است و چه چيزي پنهان و نامرئي؟ پرسش هاي تحقيقي که از اين ديدگاه پديد مي آيند عبارتند از:
ساخت شکني
در سطح دانش چه کسي به مزيت دست مي يابد؟ در سطح اقتصادي و اجتماعي چه کساني نفع مي برند؟ چه کساني ساکت شده اند و مي شوند؟ سياسي کاري حقيقت چيست؟
بر حسب آينده پژوهي ما بايد بپرسيم که کدام آينده براي چه کساني منفعت و مزيت ايجاد مي کند؟ کدام فرضيات آينده قابل ترجيح شده اند؟
دومين واژه مهم تبار شناسي است. اين يک تاريخ است البته نه يک تاريخ پيوسته از رويدادها و روندها بلکه بيشتر تاريخي از پاردايم هاست. تبارشناسي به پژوهشگر نشان مي دهد که کدام گفتمان ها سلطه جو بوده اند و چگونه واژه تحت مطالعه از درون اين گفتمان هاي رايج سفر کرده است. بنابراين همانطور که نيچه، فيلسوف آلماني، بحث مي کند چه چيزي اخلاقي هست يا نيست در مرتبه بعد از دانستن اينکه تبارشناسي اخلاق چيست قرار مي گيرد. اينکه بدانيم اخلاق چگونه و از درون چه گفتمان هائي مناقشه انگيز مي شوند.
تبارشناسي
کدام گفتمان ها در ساخت حال و اکنون بر بقيه پيروز شده است؟ اين گفتمان ها چگونه در طي تاريخ سفر کرده اند؟
چه نقاطي بوده اند که در آنها موضوع مد نظر مهم يا مناقشه انگيز شده است؟
تبارشناسي هاي آينده احتمالا چه خواهد بود؟
سومين واژه فاصله گيري است. اين براي تمايز قائل شدن بين غير شخصي بودن نگرش علمي – تجربي و تفاهم متقابل پژوهش هاي تفسيري است. فاصله گيري موجب برقرار پيوند نظري بين تفکر پست مدرن و آينده پژوهي مي شود. در نتيجه سناريوها فقط پيش بيني نمي شوند بلکه تصاويري از ممکن ها مي شوند که اکنون را نقد مي کنند، که اکنون را فقط قابل توجه مي کنند، و از اين رو امکان پيدايش ديگر آينده ها را فراهم مي کنند. براي فاصله گيري مي توان از ادبيات آرمان شهري نيز بهره برد، مکان هاي کامل يا ناکجا آباد يا دور يا حتي فضاهاي ديگر.
فاصله گيري
چه سناريوهائي اکنون و امروز را قابل توجه و برجسته مي کنند؟ چه سناريوهائي امروز را ناآشنا مي کنند؟ عجيب و غريب؟ چه سناريوهائي امروز را خيلي غير طبيعي مي کنند؟
آيا اين سناريوها در فضاي تاريخي هستند (يعني سناريوهائي که مي شد ظهور کنند اما نکردند) يا در فضاي اکنون و آينده هستند؟
چهارمين واژه گذشته ها و آينده هاي بديل است. اگرچه در آينده پژوهي فقط برآينده هاي بديل تمرکز مي شود اما در چارچوب انتقادي پساساختارگرا به همان اندازه که آينده محل ترديد و تشکيک است گذشته نيز مورد نقد و بررسي قرار مي گيرد و در بست پذيرفته نمي شود. در واقع گذشته اي که ما به عنوان حقيقت مي بينيم يک ثبت کاملا خاص از تاريخ است که اغلب توسط پيروزمندان تاريخ نگاشته شده است. پيامدهاي اين ديدگاه به شرح زير است:
گذشته ها و آينده هاي بديل
کدام تفاسير از گذشته ارزشمند شناخته مي شوند؟ کدام تاريخ ها امروز را متزلزل کرده و در معرض نقد و ترديد قرار مي دهند؟ کدام چشم اندازها براي حفظ و نگهداري امروز استفاده مي شوند؟ کدام چشم اندازها وحدت امروز را شکسته و پاره مي کنند؟
آخرين واژه مرتب سازي مجدد دانش يک بعد متفاوت را به مطالعه آينده اضافه مي کند و بسيار شبيه کاري است که در آينده پژوهي از دريچه تمدني رخ مي دهد. مرتب سازي مجدد دانش از اين جهت شبيه ساخت شکني و تبارشناسي است که طبقه بندي هاي خاص را از نو تعريف کرده و آنها را باز مي کند اما کانون تمرکز آن بر اين است که چگونه برخي طبقه بندي هاي معين مانند تمدن يا عصرهاي تاريخي دانش را مرتب مي کنند.
مرتب سازي مجدد دانش
چگونه مرتب سازي دانش بين تمدن ها، جنسيت ها، و شناخت ها متفاوت است؟ چه چيزي يا چه کسي لقب ديگران را دارد؟ چگونه مرتب سازي دانش ترتيب هاي کنوني را غير طبيعي مي کند و آنها را به جاي اينکه جهان شمول باشند مختص يک وضعيت مشخص مي کنند؟
پنج واژه اي که از آنها نام برده شد بخش مهمي از جعبه ابزار آينده انديشي پسا ساختارگرا را تشکيل مي دهند.
ديدگاه تمدني
هنگامي که آينده پژوهي از دريچه تمدني انجام مي گيرد ضروري است که استعاره ها و اسطوره هاي هدايت کننده ساخت چشم انداز آينده کاملا بررسي و کاوش شوند. در ديدگاه تمدني از آينده واقعي يک گام به عقب برداشته شده و فرضيات عميق تر درباره آينده بويژه موارد غير عقلاني مد نظر قرار مي گيرند. به عنوان مثال برخي سناريوهاي خاص فرض هاي خاصي درباره ماهيت زمان، عقلانيت و عامليت دارند. در واقع اعتقاد به اينکه آينده همچون يک تاس است که پرتاب مي شود با اعتقاد به اين مثل عربي که مي گويد: "به خدا توکل کن ولي شترت را هم ببند" يا با نگرش آمريکائي به آينده که آن را بي کران و سرشار از فرصت و انتخاب مي داند کاملا متفاوت است. همچنين براي کسي که از دريچه تمدن کنفوسيوسي به آينده نگاه مي کند انتخاب و فرصت در زمينه خانواده و آباء و اجداد وجود دارد و نه صرفا به عنوان تصميم هاي فردي.
علاوه براين بايد تاکيد که آينده پژوهاني که در خارج از دنياي غرب کارگاه ها و دوره هاي آموزشي برگزار مي کنند اگر از استعاره هاي متعارفي مانند يک دو راهي يا چند راهي، تصويري در آينه عقب خودرو، يا حرکت در يک جريان خروشان به سمت جلو براي نمايش آينده استفاده کنند مخاطبان به ندرت آنها را معني دار مي دانند. در واقع اکثر مردم آسيا با استعاره درخت (يعني يک ماهيت ارگانيک که در زمين ريشه داشته و شاخه هاي متعددي دارد) يا استعاره فرش ظريف (با طرح ها و نقش هاي متنوع که خدا آن را بافته و مي بافد) يا استعاره نارگيل ( که بيرون آن سخت و درون آن نرم است) يا سوار شدن در خودروئي که راننده اش کور است (يعني فقدان کامل کنترل) آينده را مي بينند.
ساخت شکني استعاره هاي متعارف و سپس تبيين استعاره هاي بديل روشي قدرتمند براي نقد اکنون و خلق امکان آينده هاي بديل است. استعاره ها و اسطوره ها نه تنها شالوده هاي عميق تمدني آينده هاي خاصي را آشکار مي کنند بلکه خلق و فهم آينده را به فراتر از کوشش هاي عقلاني و طراحي مي برند. اين کار عنصر ناخودآگاه و اسطوره اي را به گفتمان هاي حول آينده اضافه مي کند.
روش تحليل لايه لايه اي علت ها شامل اين بعد استعاري بوده و آن را با ديگر سطوح تحليل پيوند مي زند. در اين روش گام اول پذيرفتن اين فرض است که واقعيت و شيوه هاي دانستن در سطوح مختلف وجود دارد. افراد، سازمان ها، و تمدن ها، جهان بيني هاي متفاوتي چه از لحاظ عمودي و چه از لحاظ افقي دارند.
گام هاي تحليل لايه لايه اي علت ها
تحليل لايه لايه اي علت ها بر پايه اين فرض استوار است که تفاوت در شيوه چارچوب بندي يک مساله هم راه حل هاي سياستي و هم فعالان مسوول براي خلق گذار را تغيير مي دهد.
تحليل لايه لايه اي علت ها از چهار سطح تشکيل مي شود که عبارتند از : ليتاني ، علت هاي اجتماعي، جهان بيني و گفتمان مسلط ، و نهايتا اسطوره -استعاره.
۱- سطح اول ليتاني نام دارد که در فرهنگ مسيحي به معني مراسم دعا و مناجات دسته جمعي است. ليتاني سطحي ترين لايه بوده و معرف ديدگاه رسمي و پذيرفته شده از واقعيت است.
در اين سطح روندهاي کمٌي و مشکلات (مثلا رشد زياد جمعيت) غالبا به صورت مبالغه آميز و معمولا در راستاي تحقق مقاصد سياسي توسط رسانه هاي خبري معرفي مي شوند. رويدادها، موضوعات، و روندها با يکديگر هيچ ارتباطي ندارند و به نظر مي رسد که ناپيوسته هستند. نتيجه اين خواهد بود که احساس استيصال ( من چه کار مي توانم بکنم؟) يا احساس بي تفاوتي ( هيچ کاري نمي توان کرد!) يا احساس فرافکني ( چرا آنها، مثلا دولتمردان، هيچ کاري نمي کنند؟) ايجاد مي شود. اين همان آينده پژوهي متعارف است که صرفا يک فضاي ترس و واهمه را مي پروراند. چنين آينده پژوهاني در نقش هشداردهنده ظاهر مي شوند و به ديگران مي گويند: "ما به خط پايان رسيده ايم". البته با اعتقاد به چنين پيش گوئي و انجام اقدامات مناسب مي توان از چنين پاياني اجتناب کرد. سطح ليتاتي مشهودترين و آشکارترين سطح است و درک آن نياز به توانمندي هاي تحليلي اندکي دارد. در اين سطح هيچ چيزي مورد نقد و پرسش قرار نمي گيرد.
۲- سطح دوم به علت هاي اجتماعي شامل عوامل اقتصادي، فرهنگي، سياسي، و تاريخي (مثلا نرخ رو به رشد زاد و ولد، فقدان برنامه هاي تنظيم خانواده) مي پردازد. در اينجا داده هاي کمٌي تفسير مي شوند. اين نوع تحليل معمولا توسط موسسات تحليل سياست ارائه مي شود و تحت عنوان سر مقاله در روزنامه ها و حتي ژورنال هاي تخصصي و البته نه کاملا دانشگاهي چاپ مي شود. گاهي اوقات اقدام هاي عجولانه پيشنهادي تا حدودي تحليل مي شود (مدل رشد جمعيت و پيشرفت هاي پزشکي و بهداشت). اين سطح در توضيحات فني – تخصصي و نيز تحليل هاي دانشگاهي عالي عمل مي کند. اغلب نقش حکومت و ديگر فعالان و منافع در اين سطح اکتشاف مي شود. غالبا داده ها در معرض نقد و پرسش قرار مي گيرند اما زبان پرسش به پارادايم هائي که چارچوب موضوع را تعريف کرده اند کاري ندارد. در واقع زبان پرسش مطيع چنين پارادايم هائي است.
۳- سطح سوم به ساختار و گفتمان/ جهان بيني که به نوبه خود پشتيباني کننده و مشروعيت بخش به ساختار است مي پردازد ( مثلا رشد جمعيت و ديدگاه تمدني نسبت به خانواده، فقدان قدرت زنان، فقدان امنيت اجتماعي، بحث جمعيت/مصرف). وظيفه اصلي پژوهشگر يافتن ساختارهاي عميق تر اجتماعي، زباني، و فرهنگي است که مستقل از عامل هستند (يعني به اين بستگي ندارند که فعالان اصلي چه کساني باشند). در اين سطح تشخيص فرضيات عميق تر پشت موضوع و نيز تلاش در جهت باز تعريف مساله بسيار مهم و حياتي است. در اين مرحله پژوهشگران مي توانند ببينند که چگونه گفتمان هاي متفاوت (مثلا اقتصادي، مذهبي، يا فرهنگي) نقشي فراتر از علت يا واسطه براي موضوع دارند و بيشتر در "ساخت موضوع" خود را نشان مي دهند. اينکه ببينيم گفتمان مسلطي که براي فهم بکار مي بريم چگونه به طور ضمني در تعريف چارچوب مساله وارد مي شود. بر اساس گفتمان هاي متغير مي توان سناريوهاي بديل مجزا را تدوين کرد. به عنوان مثالِ، يک سناريوي آينده جمعيت بر اساس ديدگاه مذهبي از جمعيت تهيه مي شود ( يعني جلو رفته و خود را چندين برابر کنيد) يا سناريوي ديگر را بر اساس ديدگاه فرهنگي تهيه کرد که در آن گروه هاي زنان درباره نقش خود به عنوان زاينده و بزرگ کننده نوزاد در جامعه مردسالار و بازارجهاني کار نقادانه پرسش مي کنند. در اين سطح شالوده هاي نمايش سطح ليتاني و متغيرهاي بکار رفته براي فهم سطح ليتاني در معرض نقد و پرسش قرار مي گيرند.
۴- سطح چهارم به تحليل اسطوره ها و استعاره ها مربوط مي شود. اين سطح متشکل از داستان ها و روايت هاي عميق، مجموعه کهن الگوها، ابعاد ناخودآگاه و اغلب انگيزشي مساله يا تناقض نما است (مثلا نگرش غيرآماري به جمعيت، اجتماع به جاي جمعيت، يا مردم را منابع خلاق ديدن). در اين سطح يک تجربه احساسي – انگيزشي درباره جهان بيني مدنظر فراهم مي شود. زبان به کار رفته کمتر مشخص است و در عوض مي خواهد تصاوير بصري را به مخاطب القاء کند. در اينجا تمرکز بر قلوبي است که احساس مي کنند و نه مغزهائي که مي خوانند و فکر مي کنند. در چنين سطحي ريشه ها در معرض پرسش قرار مي گيرند البته پرسش گري خود محدوديت هائي دارد چرا که چارچوب پرسش گري بايد وارد چارچوب هاي ديگر درک و فهم مثلا اسطوره اي شود.
روش تحليل لايه لايه اي علت ها به فراسوي چارچوب هاي متعارف تعريف موضوع و مساله مي رود. مثلا در تحليل هاي رايج دانشگاهي بيشتر در سطح دوم باقي مي مانند و گاهي اوقات هم نيم نگاهي به سطح سوم مي کنند اما به ندرت کسي وارد سطح چهارم مي شود. اما در روش تحليل لايه لايه اي علت ها هيچ يک از اين چهار سطح امتياز خاصي به ديگري ندارد. در واقع بواسطه حرکت بالا به پائين و پائين به بالا در بين اين سطوح چهارگانه تحليل و سنتز، گفتمان ها، شيوه هاي دانستن و جهان بيني ها يکپارچه شده و بنابراين بر غنا و پرمايگي تحليل افزوده مي شود. نتايج چنين تحليلي غالبا آنقدر متفاوت هستند که مي توان هر يک از آنها را در قالب يک سناريوي بديل ارائه داد. هر سناريو در واقع معرف يک شيوه متفاوت دانستن آينده است. علاوه براين، روش تحليل لايه لايه اي علت ها، سناريوها را در فضاي عمودي نيز مرتب مي کند. به عنوان مثال مشکل پيدا کردن جاي پارک را در نظر بگيريد. يک سناريوي کوتاه مدت که در آن فضاهاي پارک زير زميني يا هوائي ساخته مي شود در مرتبه متفاوتي از اين سناريو قرار مي گيرد که مسافرت از راه دور را توسعه داد يا سناريوي ديگري که فضاهاي موجود را بر حسب تصادف (و نه بر حسب قدرت و ثروت مالکان خودرو) توزيع کرد يا سناريوي ديگري که اصلا نقش خودرو در جامعه مدرن را به چالش مي کشد (مثلا يک شهر بدون خودرو) يا حتي بنيان و ساخت مفهوم پارکينگ را بشکند همانطور که در اکثر کشورهاي جهان سوم مکان هاي بسيار اندکي به عنوان پارکينگ شناخته مي شوند.
به طور کلي سناريوهاي مربوط به سطح ليتاني بيشتر جنبه ابزاري دارند، سناريوهاي مربوط به سطح اجتماعي بيشتر معطوف به سياست گذاري هستند، و سناريوهاي مربوط به سطح گفتمان/ جهان بيني در پي فهم تفاوت هاي بنيادين هستند. سناريوهاي مربوط به سطح استعاره و اسطوره نيز به اندازه بقيه مجزا و متمايز هستند ولي تفاوت ها را از طريق يک شعر، يک تصوير، يا ديگر روش هاي متعلق به نيمه راست مغز تبيين مي کنند.
نهايتا بايد خاطر نشان کرد که هويت اشخاصي که در هريک از سطوح مساله يا موضوع را حل مي کنند تغيير مي کند. مثلا در سطح ليتاني معمولا اين ديگران هستند که بايد مشکل را حل کنند ( دولت يا شرکت ها). در سطح اجتماعي يک مشارکت بين گروه هاي مختلف شکل مي گيرد تا مشکل حل شود. در سطح جهان بيني مردم يا سازمان هاي داوطلب به فکر حل مساله مي افتند و نهايتا در سطح استعاره / اسطوره رهبران و هنرمندان وارد ميدان مي شوند.
مورد کاوي ها
روش تحليل لايه لايه اي علت ها توسط اشخاص متعددي از جمله سهيل عنايت الله در کارگاه هاي آموزشي و نيز پروژه هاي جدي آينده پژوهي با موفقيت اجرا شده است. مشخصه اصلي اين پروژه ها حضور افراد با زمينه هاي فرهنگي مختلف و همچنين رويکردهاي متفاوت به حل مساله بوده است. معمولا پيشنهاد مي شود که قبل از آغاز برنامه ريزي برپايه سناريوها از روش تحليل لايه لايه اي علت ها استفاده شود چرا که با گشودن فضاي عمودي آينده ها تهيه و تدوين سناريوها عميق تر و جامع تر خواهد شد.
کاربرد و پياده سازي روش تحليل لايه لايه اي علت ها نيازمند مهارتهاي فکري و تحليلي قوي است و از اين جهت شايد کاربرد آن براي اکثر افرادي که با روش هاي ساده تر کار کرده اند دشوار باشد. سهيل عنايت الله و ديگران در کارگاه هاي آينده پژوهي و پروژه هاي مرتبط از اين روش استفاده کرده اند.
مشکل ترافيک بانکوک پايتخت تايلند
در سال ۱۹۹۳ در يکي از کارگاه هاي مشترک بين يونسکو و فدراسيون جهاني آينده پژوهي در تايلند بحث آينده اکولوژي اين کشور مطرح و موضوع مشخص مشکل ترافيک بانکوک بررسي شد. نتايج کاربرد روش تحليل لايه لايه اي علت ها به شرح زير بود:
در سطح ليتاني مشکل اصلي، ترافيک شهر بانکوک و آلودگي ناشي از آن ديده مي شد. راه حل پيشنهادي استخدام مهندسان و مشاوران و بويژه کارشناسان حمل و نقل در سطوح محلي و بين المللي بود.
در سطح علت هاي اجتماعي، مشکل اصلي به صورت فقدان جاده ديده مي شد و راه حل پيشنهادي نيز ساخت جاده هاي بيشتر بود (و البته همزمان تهيه تلفن هاي همراه بيشتر پيشنهاد شد). اگر کسي مي خواست در اين سطح سناريو تدوين کند بايد مثلا مي گفت جاده ها در کجاها بيشتر ساخته مي شوند و چه نرم افزارهائي براي مدل سازي حمل و نقل و ترافيک استفاده مي شوند.
در سطح جهان بيني اين طور استدلال شد که مشکل اصلي فقدان جاده نيست بلکه الگوي رشد صنعتي است که کشور تايلند انتخاب کرده است. مشارکت کنندگان دريافتند که چشم انداز داشتن يک کلان شهر که پس از پايان استعمار براي تايلندي ها تصوير شده مشکل ترافيک را ايجاد کرده است. اينکه شهري ها با سواد و پيشرفته تر و دهاتي ها احمق و عقب مانده تر هستند و ثروت فقط در شهر ها وجود دارد. در اين سطح راه حل پيشنهادي اين نبود که جاده هاي بيشتري ساخته شود بلکه اقتصاد غير متمرکز شود و محلي گرائي تشويق شود يعني مردم ساکن در مناطق مختلف کشور بتوانند خود اقتصاد منطقه خود را کنترل کنند و احساس کنند که براي زندگي بهتر مجبور به مهاجرت و تغيير سبک زندگي خود نيستند. از لحاظ روانشناختي اين راه حل بدين معني است که به سنت هاي محلي ارزش داده شده و با اين ايدئولوژي مبارزه شود که غرب بهترين است و هر چه که بزرگ تر است بهتر است. همچنين رهبري و استعاره هاي نوين درباره هويت تايلندي به عنوان راه حل مطرح شدند.
مشکل کاهش ثبت نام در دانشگاه ساثرن کراس استراليا
در سال ۱۹۹۴ در سميناري که براي اعضاي هيات علمي دانشگاه ساثرن کراس استراليا ارائه شد مشکل روند نزولي ثبت نام در دانشگاه و کمبود قابل توجه متقاضيان بررسي شد. نتايج کاربرد روش تحليل لايه لايه اي علت ها به شرح زير بود:
در سطح ليتاني مشکلي که دانشگاه با آن مواجه شده بود روند نزولي ثبت نام دانشجويان جديد بود. اساتيد و اعضاي هيات علمي آن را يک مشکل بيروني مي ديدند. اعتقاد بر اين بود که دولت بايد براي حل اين مشکل کاري بکند، مثلا تعداد بورس هاي تحصيلي را افزايش دهد.
در سطح اجتماعي دامنه اي از ديدگاه هاي بديل کاوش شد. در بين آنها مي توان به موضوع مشغله زياد اعضاي هيات علمي براي انجام کارهاي پژوهشي، رشد ناگهاني بازار کار و اينکه جوانان ترجيح مي دادند کار کنند و پول در بياورند تا اينکه روي صندلي هاي کلاس درس بنشينند، اشاره کرد. همچنين برخي از مشارکت کنندگان در سمينار مي گفتند که شايد کلا جمعيت دانشجويان بالقوه کاهش يافته است. راه حل هاي برآمده از اين سطح تحليل، بيشتر به اين صورت بودند که بايد درباره اين مشکل خاص بيشتر تحقيق شود يا اينکه بين دانشگاه و صنعت طرح هاي مشترک تعريف شود. يکي ديگر از علت هاي پيشنهادي تغيير حزب حاکم از کارگر به ليبرال بود. در واقع در نگرش دولت جديد آموزش بيشتر بر حسب اقتصاد ديده مي شد تا بر حسب دغدغه هاي اجتماعي.
در سطح بعدي گفتمان هاي مختلف اعم از اقتصادي، اجتماعي، و فرهنگي بررسي شده و نشان داده شد که اين گفتمان هاي مسلط بيشتر از اينکه مسبب ظهور اين موضوع باشند مولفه هاي ساخت موضوع به شمار مي روند. اينکه گفتماني که ما براي فهم اين موضوع به کار مي بريم در چارچوب بندي اين موضوع به طور ضمني حضور دارد. در اين سطح درباره اين بحث شد که چگونه نظام آموزشي متعارف با بازار کار تناسب ندارد. راه حل پيشنهادي در اين سطح لزوم تفکر مجدد درباره ارزش ها و ساختار نهاد آموزشي و تعريف نوين چشم انداز آن بود. چنين راه حلي کاملا متفاوت با راه حل سطح اول است که مي خواهد کمک مالي بيشتري به دانشجويان داده شود يا راه حل سطح دوم است که مي خواهد بين دانشگاه، دولت و صنعت مشارکت بيشتري صورت گيرد.
در سطح چهارم اسطوره ها و استعاره ها مطرح شدند. موضوعاتي مانند اينکه آيا تحصيل موجب آزادي مي شود يا صرفا يک نوع کنترل اجتاعي است؟ آيا بايد آموزش را بر اساس الگوي کارخانه اي نيوتني و فوردي تعريف کرد يا اينکه آموزش را راهي به سوي کمال و تعالي دانست. در اين سطح چالش اصلي استخراج آندسته از استعاره ها و اسطوره هاي ريشه اي است که در واقع شالوده يک موضوع خاص هستند. در اين مورد خاص مشخص شد که براي دانشگاه دو استعاره مختلف به کار مي رود يکي زندان و ديگري بوستان خردمندي. به کمک اين استعاره هاي ريشه اي نهايتا چشم اندازها و آينده هاي بديل مطلوب براي مشارکت کنندگان تهيه شد.
مختصات کلي تحليل لايه لايه اي علت ها
مختصات کلي روش تحليل لايه لايه اي علت ها به شرح زير است:
۱- بافت:
تعريف چارچوب مساله و خلق راه حل ها چگونه انجام مي شود.
زبان خنثي و بي طرف نيست بلکه خود بخشي از تحليل است.
حکيمانه ترين بررسي موضوع مستلزم حرکت بالا به پائين و پائين به بالا در بين سطوح چهارگانه و تشخيص گفتمان هائي است که در ساخت موضوع يا مساله نقش دارند.
۲- سطوح افقي
شناسائي مساله ( مشکل چيست؟)
راه حل مرتبط ( راه حل چيست؟)
اشخاص مرتبط ( چه کسي مي تواند مشکل را حل کند؟)
منبع اطلاعات مساله ( مشکل و راه حل آن در چه بافتي قرار مي گيرد)
۳- سطوح عمودي
ليتاني: توصيف رسمي و عمومي موضوع
مشکل به نظر غير قابل حل است يا اين وظيفه دولت است که آن را حل کند يا قدرت آن را دارد که حل کند
مسووليت شخصي اندک
اغلب به صورت اخبار در رسانه ها مشهود است و بواسطه ابزارهاي متعارف به عنوان واقعيت به ديگران منتقل مي شود. رويکردهائي با افق کوتاه مدت. اعتقاد به اينکه حکومت مساله را حل مي کند.
تحليل مبتني بر علوم اجتماعي
آشکار سازي عوامل تاريخي کوتاه مدت
تلاش براي تبيين متغيرهاي علي و معلولي ( يافتن همبستگي ها، روابط علي و معلولي، کاربرد نظريه ها به همراه نقد ساير نظريه ها)
اغلب دولت يا يک گروه ذي نفع انحصاري مالکيت دارد
راه حل ها اغلب در جامعه مدني در تعامل با ديگر نهادها نهفته است (ارزش ها با ساختارها) تشويق به مشارکت بين ذي نفعان
اغلب به صورت مقاله در روزنامه ها، مطبوعات و حتي ژورنال هاي علمي محافظه کار مشهود است.
تحليل گفتمان و جهان بيني
تشخيص مولفه هاي ساخت مساله
تمرکز زياد بر تبارشناسي مساله
تعدد زياد پارادايم ها، الگوهاي فکري، و گفتمان ها
راه حل ها اغلب در گذار ناخودآگاه، در تغيير جهان بيني، و در تفکر مجدد درباره سياسي کاري واقعيت نهفته است.
راه حل در قالب اقدامات درازمدت و برپايه تعامل متغيرهاي متعدد ارائه مي شود.
اغلب به صورت مقاله هائي در برخي ژورنال هاي دور از نظر و حاشيه اي مشهود است.
تحليل اسطوره و استعاره
اسطوره هاي اصلي در ساخت مساله دخيل هستند
راه حل در آشکار سازي اسطوره و تجسم استعاره هاي بديل نهفته است
اغلب به صورت آثار هنري يا بعضي اشعار مشهود است.
به ندرت مي توان راه حل را به صورت عقلاني طراحي کرد.
درباره سهيل عنايت الله
پرفسور سهيل عنايت الله در پاکستان متولد شده و در شهرهاي اينديانا، نيويورک، ژنو، اسلام آباد، کووالالامپور، و هونولولو بزرگ شده است. وي پيش از اقامت در استراليا به مدت ۲۰ سال در هاوائي زندگي کرد. دکتر سهيل عنايت الله در رشته علوم سياسي تحصيل کرده و عضو هيات علمي موسسه تحصيلات تکميلي آينده پژوهي در دانشگاه تامکانگ کشور تايلند است. ايشان همچنين در دانشگاه صنعتي کوئينلزند استراليا (مرکز تحقيقات تغيير و تحول اجتماعي)، دانشگاه سانشاين کوست و دانشگاه ترنسند پيس تدريس مي کند. وي عضو فدراسيون جهاني آينده پژوهي و فرهنگستان علوم و هنر جهان است. دکتر عنايت الله همچنين عضو شواري مشورتي بين اللمللي انجمن آينده جهان و بنياد آينده ها در سيدني استرالياست. ايشان در سال ۱۹۹۹ کرسي يونسکو در مرکز مطالعات اروپائي دانشگاه تامکانگ را در اختيار داشت. از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۱ نيز به عنوان يک تحليل گر، سياسگذار، و برنامه ريز ارشد در بخش قضائي ايالت هاوائي ايالات متحده آمريکا در برنامه آينده نگاري دادگاه هاي اين ايالت با جيمز ديتور همکاري مي کرد. ايشان به اتفاق ايوانا ميله يوويچ پايگاه اينترنتي متافيوچر را اداره مي کند که در آن مطالب، مقالات، کتاب ها، و لوح هاي فشرده درباره آينده پژوهي در اختيار علاقه مندان قرار مي گيرد. دکتر عنايت الله به عنوان مبدع و توسعه دهنده يکي از روش هاي آينده پژوهي تحت عنوان تحليل لايه لايه اي علت ها از شهرت جهاني برخوردار است. ايشان بيش از دو دهه در حوزه آينده پژوهي قلم زده است و جزو ويراستاران ارشد ژورنال ها تخصصي آينده پژوهي مانند ژورنال آينده پژوهي و رنسانس نوين، آينده انديشي و آينده نگاري است. آثار ايشان تا کنون در قالب بيش از ۳۰۰ مقاله، فصل کتاب و غيره در بيش از ۴۰ نشريه تخصصي همچون ژورنال پيش بيني فنآوري و تغيير اجتماعي، فصل نامه مطالعات آينده انديشي، پرويوديکا اسلاميکا منتشر شده است. دکتر عنايت الله در اکثر پروژه هاي آينده پژوهي و چشم انداز نويسي براي شهرهاي استراليا مشارکت چشمگير داشته است و همچنين به عنوان مشاور، سخنران، و استاد در مراکز دانشگاهي، مديريتي، و دولتي کشورهاي استراليا، تايلند، آمريکا، مالزي، اتريش، سوئيس، ژاپن، هند، پاکستان، و غيره فعاليت کرده است. سهيل عنايت الله معتقد است که "چيزي که آينده را جذاب ميکند اين است که هيچکدام از ما آن را به خاطر نميآورد" برخي از مهم ترين آثار دکتر عنايت الله عبارتند از:"تحليل لايه لايه اي علت ها: گلچين مقالات"، "گذار و تحول ارتباطات: فنآوري، پايداري، و نسل هاي آينده"، "پرسش از آينده: آينده پژوهي، يادگيري اقدام، و تحول سازماني"، " آينده جوانان: پژوهش تطبيقي و چشم اندازهاي تحول"، "اسلام، پست مدرنيسم و ديگر آينده ها"، "آينده هاي مردم سالاري در پاکستان و کشورهاي رو به توسعه" ،"تحول در دانشگاه: ديدگاه هاي جهاني درباره آينده هاي دانشگاه"
قدرداني و سپاسگزاري
اين مقاله با حمايت مادي و معنوي" انديشگاه آتي نگار" تهيه شده است. همچنين از جناب آقاي مهندس "امير ناظمي" که نسخه پيش نويس را مطالعه کرده و معادل هاي فارسي "بافت" و "شناخت" را براي context و episteme پيشنهاد دادند صميمانه تشکر مي شود.
وحيد وحيدي مطلق
از سري مقالات دانش نامه آينده انديشي
تهران، ۲۳ بهمن ۱۳۸۵
منبع : سايت انديشکده وحيد